سلام و سال نو مبارک.
بالاخره ما هم از سفر درازمون برگشتیم. نیمه اول که شمال بودیم و نیمه دوم شیراز. خیلی خوش گذشت. به آریا میگم چون خونهی پدر و مادرامون بودیم، اینقدر بهمون خوش گذشت والا خونهی یه کسی غیر از پدر و مادر خودمون،ِ آدم نه میتونه زیاد بمونه و نه اینقدر راحته.
یکی از اتفاقای خوب توی این سال، نامزد کردن برادرشوهر کوچیکم بود. در واقع من دوباره جاری دار شدم. خیلی دختر نازیه و من خیلی ازش خوشم اومد. اما بگم از این یکی جاریم که گفتم دکتره: خیلی ماهه. خیلی با هم گرم گرفتیم و هر جا میرفتیم دستمون تو دست هم بود. اینقدر با هم رقصیدیم و خندیدیم و حال کردیم که نگو. دختر خوب و مهربون و از همه مهم تر این که اصلاً خاله زنک نیست که کی چی گفت و کی چی کار کرد. همین باعث شد که خیلی بهش علاقه مند بشم. خانوادهی شوهرم به خصوص مادرشوهرم خیلی سعی میکردن که جوری رفتار کنن که مثلاً من حسودی نکنم و فکر نکنم که بین ما تبعیض قائل میشن. اتفاقاً احترامم هم بیشتر هم شده بود. برای جاریم خیلی خوشحالم که حداقل اون سختگیریهایی که اوایل، بابت حجاب برای من داشتن الان دیگه نه برای من دارن و نه برای اون. خط فکری و عقایدمون مثل همه. خوب گرچه شاید دقیقاً من و اون مثل هم نباشیم و شاید خیلی از ارزشهامون هم باهم فرق کنه اما خوب این طبیعیه و قرار نیست ما باهم زندگی کنیم. برای همین خیلی دوسش دارم.
جاریِ کوچیکم هم دنیای مهربونیه. 5 تا خواهر دیگه داره که اونا هم همین طور مهربونن. خواهر کوچیکش که از سر و کول من بالا میرفت. خودش هم یه کم خجالتی اما آرومو مهربونه. اما خوب از لحاظ عقایدمون خیلی باهم تفاوت داریم. ولی به عنوان کسی که قراره توی فامیل باشه یه عمر، واقعاً مورد خوبیه.خدا رو شکر.
اوووه اینقدر خاطره دارم که نمیدونم از کدومشون براتون بگم. شمال که خیلی بهمون خوش گذشت و روز 4 اومدیم تهران و فرداش به مقصد خونهی آریا حرکت کردیم. حدود 13 ساعت راه بود که اولین بار با اتوبوس فرست کلاس اومدیم (هر سال به هواپیما سفر میکردیم). خیلی اوتوبوسای خوبین و من واقعاً راضی بودم از راحتیش. فکر نمیکردم که اینقدر راحت باشه. خلاصه 4 صبح که رسیدیم به سر کوچه ی آریا، تمام بارهارو دادم به آریا که اون حمل کنه. خودم که کیف خودم و لپتاپم دستم بود.فکر کنین شب تاریک و سرررررد. یهو صدای سگ اومد. برگشتیم دیدم دو تا سگ ولگرد دنبالمون میدوان. آریا طفلک هر دو دستاش پر بود. منم دیدم اوضاع اینجوریه خم شدم و یه سنگ گنده برداشتم و خواستم به سمتشون نشونه بگیرم که که انگار این سگا از ما ترسو تر بودن. دمشونو گذاشتن رو کولشون دِ برو. فکر نمیکردکم که سگ اینقدر از واکنش آدما بترسه. بابام همیشه میگفت از سگ نباید فرار کنی مگر اینکه بدونی هاره. خلاصه کلی تیریپ شجاعت برداشتیم و از پدر و شوهر و مادرشوهر و خود شوهر کلی تحسین شنیدیم. اما چند شب بعدش که توی حیاط بودم، یهو صدای سگ از فاصلهی خیلی دور اومد، منم یهو پریدم هوا از ترس. نمیدونین چقدر ترسیدم. اما روو نکردم...
جشن نامزدی برادرشوهرم هم خیلی خوب بود و خیلی خوش گذشت بهمون. خانوادهی نامزدش یکم حالت مرد سالارانه دارن. من و جاریم روی مبل نشسته بودیم و مردا که وارد میشدن انتظار داشتن که ما پاشیم و جامون رو بدیم به اونا. نگاه خیلی غضبناکی بهمون میانداختن. ما هم واقعاً میخواستیم پا شیم اما عموی آریا نمیذاشت و میگفت همونجا بشینین. میگفت هر کی خواست حرف بزنه با من. اصلاً بیخود کرده هر کی حرف بزنه. بشینین و خوش باشین. ما هم کلی تو دلمون به اون آقاهه که چپ چپ نگامون میکرد میخندیدم. البته بعدش مجبور شدیم برای رعایت ادب جامون رو به یه پیرمرد و پیرزن بدیم.
خلاصه اینکه برام خیلی بیشتر از سالهای قبل خاطرهانگیز شد. امیدوارم که شما هم سال خوبی رو شروع کرده باشین. امیدوارم خدا سایه تمام عزیزانمون رو روی سرمون حفظ کنه. واقعاً پدر و مادر گوهرهای بی نظیری هستن که باید قدرشونو دونست.
خوب من دیگه باید برم سراغ کارای عقب افتادم.
خوب و خوش باشین....
پ.ن: حتماً به تموم دوستای گلی که محبت داشتن سر خواهم زد. یا امروز یا فردا متنظرم باشین که میام عید دیدنی....
سلام دوست جونه خودم
خداروشکر که ساله خوبی رو شروع کردی
و همینکه جاری خوبی نصیبت شده
خوشحالم که بهت خوش گذشته عزیزم
همیشه به شادی و عروسی
جاری جدید هم مبارک
سلام صبا جونم.خوبی عزیزم؟
سال نوت مبارک..خوشحالم که تعطیلات بهت خوش گذشته..
همیشه شاد باشی گلم..
سلام
ان شالله همیشه به شادی باشه
ای جانمممممممممممممممممم
هورااااااااااااااااا
خوبی قشنگیا
خوبی خواهری
بالاخره اومدم بالاخره دلم تنگه تنگه تنگ
ببین اینقد ه اصلا دلی نمونده که تنگ بشه
ای جانم یه تنه رفتی به جنگه سگا ای ول ای ول
اجو سپیده رو ای ول
می بوسمت بدوام برم کارامو انجام بدم زوده زود می اممممممممممممممم
ای جان
بازم سال نو مبارک
ان شالله امثال سالی باشه که نه تنها به همه آرزوهات که نه بالاتر از اون به رویاهاتون برسید
ان شاللله
همیشه خوش و خرم باشی
سلااااااااااااااااااااام صبا جون نازنینم. سال نو مبارک...بابا اینقدر تعریف کردی دلم جاری خواست!..البته ناگفته نماند از بس که تو خودت خوب و مثبتی اینقدر آدمهای خوب سر راهت قرار می گیرن وهمه رو خوب می بینی. من که عمرا این جوری نشم!
...ولی کلا بی نهایت دوستت دارم و از داشتن دوستی به نازنینه تو به خودم می بالم...
خدا رو شکر که سال رو به این خوبی شروع کردی. ایشالا همیشه واست عید و شادی و جشن و بزن و بکوب باشه گلم...خیلی خیلی دلم واست تنگ شده و همش منتظرم بیای سری بزنی...البته ما که برای ارتباط داشتن نیازی به این وبلاگ بازی ها نداریم!
سلام
جالب بود.
کسانی که ترک دنیا می کنند، بهترین راه استفاده از دنیا را یافته اند.((حجازی))
سلام صبا جان
خوبی عزیزم
با تاخیر و شرمندگی خیلی زیاد سال جدید رو بهت تبریک میگم..
خوشحالم که بهت خوش گذشته و اینکه جاریهای خوبی پیدا کردی.. به شجاعتتم آفرین میگم..
ممنونم ازت بابت تبریک سال جدید..
راستی اگر عکس از طبیعت شمال و شیراز گرفتی برام بفرست..
امیدوارم امسال بهترین سال زندگیت باشه
سلام
من علیرضا هستم..
وبلاگم حذف شد...با سانسور.
این آدرس جدیده منه:
bonbasteaval.blogfa.com
alba.persianblog.ir
سلام
غیبت شما خیلی طولانی شده
مطلب جدید نگذاشتید
به وب لاک من هم سر نزدید
منتظر هر دوی اینها هستم
تشکر
صبا خانم سلام
دیگه کلن کم پیدا شدید
امیدوارم در کنار آقا آریا خوش وخرم باشید.
سلام
شهادت زهرای اطهر صدیقه طاهره به امام زمان شیعیان ایشون و شما دوست عزیز تسلیت میگم
خواهری هر کار ی می کنم نمیشه که نمی شه
سایتایه مختلفی رو امتحان کردم
اه اعصابم بهم ریخته
یعنی چی اونوقت اخه
خوبی خودت همسری گلت خوبه درسا خوب ژیش می رن
الهی فدات بشم من عزیزه دلم
سسسسسسسسسسسسسلام دوست عزیزم[بوسه][بوسه]
نوشته هاتون زیبا وعالی[بوسه][بوسه]
دوست دارم به منم سر بزنید[بوسه][بوسه]
منتظر حضورتون هستم[بوسه][بوسه]
صبایِ نوید بخش

کجایی ؟
من دلم برات تنگ شده سپیده
من چی بگم
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای