غر دونی!

این جمعه سالگرد ازدواجمونه. نمیدونم این آریای بدجنس چی برام گرفته که گذاشته اداره و نمیاره خونه. نمیگه من از فضولی میمیرم؟ پسره‌ی بی فکر

منم نمیدونم برای این آقای خوشتیپ چی بخرم! خواستم ست بلوتوث بخرم براش اما گفتم زیاد سر در نمیارم از این چیزا خودش بهتر وارده. کیف براش بخرم اما سلیقه‌اش توی کیف خریدن یه سلیقه‌ی خاصیه و من هیچ وقت کشفش نکردم. ساعت هم که خواهری از آمریکا براش خریده. ریش تراش هم دوست نداره و میگه صورتمو میسوزونه (لووووووووووووووس). همه چی هم داره. حالا من چی کار کنم با یه آقای همه‌ چیز دارِ کیف پسند کنِ با سلیقه‌ی خااااص؟؟!! خواستم براش از این کیف چرمیا‌ی گرون و خوشگل بخرم اما خواستم به خواسته‌اش احترام بذارم و نخرم.

اه اه... چقدر این مردا فسفر آدمو میسوزنن.

من از رانندگی خیلی وحشت داشتم. یعنی هیچ وقت دوست نداشتم سراغش برم. اما الان میبینم که خیلی مسخره‌اس که بخوام بترسم. یه جورایی حرصم میگیره که در مقابل چیزی ضعف داشته باشم. بالاخره کلاس رانندگی ثبت نام کردم و تازه کلاسای تئوریش تموم شده. از 1شنبه‌ی هفته‌ی بعد که دارم با آریا خان تشریف میبرم برای آموزش عملی، چون آقا معلمم مرد هستش. بعدشم آریا میخواد منو ببره جاهای خلوت بهم یکمی تمرین بده. خلاصه همه کمر همت بستن و منو راننده کنن. اینکه میگم همه! به خاطر این که مامانم هم از اون سر کشور به این سر کشور (شمال به تهران) مدام سیخ میکنه به تن نحیف بنده که چی شد؟ رفتی؟ یاد گرفتی؟ منم اینجور مواقع میشم لجبازِ گند دماغ که دوست ندارم وقتی یه کاری رو دارم انجام میدم به کسی جواب پس بدم. برعکسشو جواب میدم چی کار کنم! من خیلی خانومم ها اما دوست ندارم باهام مثل بچه‌ها رفتار بشه. بچه‌هم که بودم آخر خودکفایی و استقلال بودم. برنامه‌ریزی توی کارام و مشقام و تفریحاتم حرف اول رو میزد. کافی بود مامانم بیاد بهم بگه که مشقاتو نوشتی؟ آی لجم میگرفت! کسی نمیدونست من کی امتحان دارم و کی ندارم، اونوقت دوست نداشتم کسی هم با عتاب خاصی ازم بپرسه مشقاتو نوشتی یا نه.

اتفاقاً چند وقت پیشم آریا مدام میرفت روی مخ این جانب که ساعت کلاست رو اشتباه نکنی!!! ساعت امتحانت رو اشتباه نکنی!! ووواااای، برای اول و دومین بار زیر سیبیلی رد کردم و دیدم نع! ایشون ول کن قضیه نیستن و منم خط خطی شدم. دوست ندارم کسی کنترلم کنه، چون تا حالا هم که به اینجا رسیدم خودم بودم و خودم. با لحن تندی از آریا خواستم که تو کارام دخالت نکنه. بچه‌ که نیستم 5 دقیقه بدش دلم سوخت و بوسش کردم. نمیدونین چقدر مظلوم میشه وقتی ناناحن میشه. اما خوب دیگه از اون موقع رو مخم پاتیناژ نمیره

آها راااااااااااستی. ما یعنی من و آریا بعد از مدتها امروز و فردا کردن تونستیم کاری رو که دوست داریم انجام بدیم. نمیدونم چقدر راجع به کفیل شدن میدونین؟ اما توصیه میکنم به دوستانی که توان مالی دارن، این کار رو انجام بدن. کم کم‌اش ماهی 30 تومنه. یعنی روزی 1000 تومان. هیچی نیست بخدا. خیلی راحت میتونی بچه‌ای رو با مشخصاتی که میخوای رو انتخاب کنی و کفیلش بشی. البته من اصرارم به این بود که اون بچه دختر باشه و درس خون. چون احساس میکنم خیلی به دخترای ما ظلم میشه و باید هواشونو داشت اما خوب دختر و پسر هم نداره حقیقتش. اینا رو اینجا میگم چون حتی اگر شده 1 نفر هم این کار رو انجام بده واقعاً کار بزرگی انجام داده. تازه میشه هزینه‌های کلاس زبان و سایر کلاسای آموزشیشونو هم بر عهده بگیرین. دیگه با خودتونه تصمیمش. اینم سایتش:

موسسه خیریه رفاه کودکان

دوستان خیلی راحت میتونیم دست همنوع خودمونو بگیریم. شما رو به خدا راحت از کنارش نگذریم.

منم دیگه برم برای درست کردن دسر و کیک شب سالگرد ازدواجمون نقشه بریزم.... فعلاًًًً......

پ.ن: احساس میکنم این پستم یه کمی اولاش خشن بود. خوب آره یکمی از گرما زده به سرم. ایشاااالهه که زودتر این تابستونم تموم میشه و پاییز و زمستون شروع میشه و قیافه‌ی بعضی از تابستون‌دوست‌ها دیدنی میشه...

نظرات 11 + ارسال نظر
روح الامین چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:45 http://14sabz.blogsky.com

سلام
تبریک میگم سالگرد ازدواجتون رو
امیدورام همیشه در کنار یکدیگر خوش باشید
سالگرد ازدواج ما هم ۱۶ مرداد بود که گذشت و سالگرد تولد دخترم (یه سالگیش ) هم ۸ مرداد بود که اون هم گذشت
خوش به حال شوهر عزیزتون که خانمی به این خانمی داره وبرای سلامتی خودتون و آقاتون دعا میکنم و آرزو میکنم خدا بهترین فرزندان را نصیبتون بکنه .
در آخر هم باید بگم فسفر رو خانمها میسوزونن . اصولا؛ آقایون نیازی به سوزوندن فسفر ندارن
اجرتون با حضرت فافاطمه زهرا س

سلام. ممنون از مهر و محبت شما. من هم برای شما آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم...

شیرین خانومی چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:43 http://havooo.blogfa.com

سلام عزیزم
خوبی؟
منم همیشه برای هدیه خریدن برای آقایون به مشکل میخورم .. واقعا خیلی سخته براشون کادو بخری
در مورد کفیل شدن : ما هم خیلی وقته میخوایم اینکارو انجام بدیم ولی راستش تا حالا نتونستیم .. یه سوالی که نتونستم توی آدرسی که دادی جوابشو پیدا کنم ازت بپرسم؟
بچه ای که کفیلش میشی رو میتونی ببینیش ؟ یا مثلا بیاریش خونه یا مسافرت ببریش؟
توی سایتش توضیحی در مورد این مسایل نداده

پاسخت رو توی وبلاگت دادم جیگرم.

دوست جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 http://omidnoori.blogfa.com/

سلام
سالگرد ازدواجتون مبارک
بابا اینقدر به مردا سرکوفت نزدید اذیتشون نکنید یک روزی میرسه دوران عوض میشه تلافی میکنیما
بابت کار خیرتون هم خدا قبول کنه ان شالله باقیلت صالحات تی برای شما باشه

سلام امید جان.
مرسی بابت تبریک....
آخییییی بمیرم نه اینکه مردا هم مظلومند دارن روز شماری میکنن که دوران عوض شه. الان که اینقدر مظلومین این همه بلا رو سر جنس مونث میارین اون موقع دیگه میخواین چی کار کنین؟!!
مرسی برادر خوبم، زنده باشی

الی شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 http://man-va-va.persianblog.ir

صبا جان سالگرد ازدواجتون مبارک به پای هم پیر بشید
امان از این استقلال که من ماونطوری هستم
هر وقت امتحان داشتم و مامانم میگفت خوندی کتابو میبستم نمیخوندم

مرسی الی جان، زنده باشی عزیزم. پسسسسسسسسس درکم میکنی نه؟ عین خودمی الی

آرام شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:07

سلام عزیزم سالگرد عروسیتون مبارک
خیلی هدیه خریدن برا آقایون سخته من هم همیشه همین مشکل دارم
انشاا... راننده میشی نگران نباش بدترین چیز برا رانندگی استرس هست
شاد باشید

مرسی آرام جونم. فدات شم.
براش یه پیراهن ترک خوشگل با کراوات ستش و کمربند خریدم. فکرک نم فقط همینا رو میشه واسه آقایون خرید
مرسی آرام عزیزم،، اگرم راننده نشم این مامانم فکر کنم دقم بده

یه دختر شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:18 http://ye2khtarr.blogfa.com

منم همیشه با اینجور کادو خریدنا مشکل دارم... گاهی آدم فکر می کنه رو بیاره به همون زیرپوش و شورت و جوراب!!!

توی وبلاگم یه بازی راه انداختم... زودی بیا بازی کنننن...

سلام عزیزم
حالا زیرپوشو اینا هم که نه اما میشه به پیراهن همه‌اش فکر کرد
حتماً میام عزیزم مرسی که اومدی دوستم.

علیرضا یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:04 http://bonbasteaval.blogfa.com

میبینم که هزار مرتبه شکر خدا هنوز هوا گرم و سوزانه.. ایشالا تغییرات جوی خاصی پدید بیاد و زمستون هم گرم و سوزان باشه
ببخشید با تاخیر سالگرد ازدواجتون رو تبریک میگم.. امیدوارم روزهای خوب زندگیتون با دوام و لحظه هاتون پر از شادی و آرامش باشه.
اگر زودتر متوجه شده بودم پیشنهاد میدادم ست کروات و دکمه سر دست و ... بگیری... حیف شد که دیر رسیدم..
منم اگر کسی چیزی رو که انجام میدم بهم یاد آوری کنه سر بالا جواب میدم.. خوشحالم که تو هم اینجوری هستی.. چون فکر میکردم فقط خودم اینجوریم و چقدر ناراحت بودم
صبا جان یه نصیحت رانندگی میکنم.. وقتی پشت ماشین میشینی فکر کن همه ماشینای اطرافت وحشین و باید حواست به همه طرف باشه.. فکر نکن درست رانندگی میکنن..
مواظب خودت باش راننده جوان

بزک نمیر بهار میاد،کمبزه با خیار میاد♥♥♥ یعنی دوست دارم این جمله رو قاب بگیریم فعلاً که داره هوا رو به خنکی میره داداش
مرسی علی جان، من هم برای شما آرزوی شادی و خوشبختی دارم، هم برای شما و همسرتون و هم ترنم خوشگلتون. راستی پارسال براش ست کراوات و دکمه سر دست گرفتم. امسال کراوات خالی براش گرفتم با پیراهن ست‌اش و کمربند. به هر حال مرسی از پیشنهادتون. چند روز دیگه تولدشه شاید همین کاررو کردم
یه چیزی رو میدونستین آقا علیرضا؟ معمولاً آدمایی که از نظر انجام کاری خودکفا هستن یا استقلال دارن خوششون نمیاد یه کسی که در جریان اصل و فرع کارشون نیست، سوال پیچشون کنه. پس ناراحت نباش و وجدان رو تخت تخت کن.
از نصیحت رانندگی ممنونم. راستش من همیشه به آریا میگم که رانندگی به خصوص توی تهران مثل game میمونه. از هر طرف تهدید میشی و stage به stage سخت تر میشه، تازه گاهی اوقات bonus نما هم میده بهت که اگر بزنی بهش gameover میشی
حتماً نصیحتتون رو آویزه‌ی گوشم میکنم. مرسی از اینکه گفتید.
ممنون از حضور گرمتون برادر مهربونم. زنده و سلامت باشی

ابجی چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:46

سلام خواهری
سالگرد ازدواجتون مبارک باشه
قهر باشم یا اشتی
نه اشتیم می دونی چند بار اومدم پیشت هان می دونی .....
نکنه ناراحتی ازم
چیزی شده اجویی...
من کاری کردم یا حرفی زدم چقد دلم هواتونو کرده ولی چه کنم که دسترسیم بخه نت شده صفر دیگه می بوسمت

قربونت برم الهی. مرسی خواهری یکی یدونه. قهر چیه مگه بچه‌ دو ساله‌ام؟ اومدم پیشت

سپیده ( خاطرات من ) چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:12 http://selena0cute@yahoo.com

با تاخیر
سالگردتون مبارک باشه عزیزم

فدات شم عزیزم دلم. قدم رو چشمام گذاشتی

خدای کوچک پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:05 http://goddess1.blogfa.com

سلام عزیز خوبی؟ به به مبارکههههههههه دخمل....منم خیلی وقته میخوام برم ولی میگم برم وقت بذارم من که ماشین ندارم تازش تا اون موقع که بتونم بگیرم همش یادم میره......انشالله زود بگیری ..... در مورد خرید هم نظر نمیدم چون تا حالا واسه مردی کادو نگرفتم نمیدونم چی بگم....

سلام الهه جونم. فدات شم عزیزم. مرسی قربونت برم. آره به نظر منم وقتی ماشین داشته باشی بهتره. یادت نمیره. منم اینقدر موندم تا ماشین خریدیم
عزیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم، ایشالله یه روزی هم شما برای عشقت کادو میخری

یه دختر پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:05

آخرش واست چی گرفته بود؟؟؟

یه جفت گوشواره طلا... دستش درد نکنه.به جون خودش به یه شاخه گلم راضی بودم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد