این روزا همه خانواده یه شورو حال عجیبی دارن. دوس دارن زودتر روزا بگذره و آبان ماه برسه. راستی چقدر کش میاد این مهر ماه. اخه قراره ماه دیگه خ و ا ه ر م (اینجوری نوشتم که توی سرچ پیدا نشم ) رو بعد از 5 سال و اندی ببینم. قراره از دیار کفر راهی بشه به ا ی ر ا ن عزیزمون. خیلی خیلی دلم براش تنگ شده و مامان و بابام هم که کلاً رو ابران.

این آبجیمون (البته فقط همین یکی رو دارما) یه 6 سالی از من بزرگتره و حکم بزرگترِ ریش سیفید رو برام داره یکمی اخلاقش تنده اما دنیای مهربونیه. اونم وقتی تند میشه که به حرفش گوش ندم. کلاً همه‌اش میخواد من همه چیزم اوکی باشه. مثلاً موقع کنکورم ازش مثل *** میترسیدم که از بابا و مامانم اینقدر نمیترسم. مدام چکم میکرد از اون سر دنیا. وقتی هم که هردومون اینجا (تهران) دانشجو بودیم از اون سر تهران با کلی مشغله و درگیریهای کاری می‌اومد این سر تهران و خورد و خوراکم رو چک میکرد و لباسامو میشست و یه سری توصیه و نصیحت و برمیگشت. دوستش دارم چون میدونم خیلی در قبال من احساس مسئولیت میکنه اما گاهی از دستش دلگیر میشم چون بدجوری دعوام میکنه. منم نمیدونم چه سریه اینقدر زبون درازم در مقابلش کلامی نمیتونم حرف بزنم. شدیداً آدم رکی هست و کلاً رودرباسی تو کارش نیست. عاشق آریاست و خیلی خیلی دوستش داره با اینکه فقط یه بار دیدتش و توی مراسم ما حضور نداشته. همیشه میگه مثل داداشه براش. گاهی این رک بودنش برام خیلی آزاردهنده‌اس و اینکه نمیتونم جوابی بهش بدم منو بیشتر ناراحت میکنه. یه جورایی هنوز انگار قبول نداره من بزرگ شدم و اشتباهاتم رو گوشزد میکنه اونم گاهی خیلی تلخ و گاهی بیش از حد هوامو داره. گاهی اوقات دلم ازش میشکنه اما چون خیلی خیلی دوستش دارم از دلم بیرون میکنم. میخوام جوری باشم که این چند ماهی رو که میاد ا ی ر ا ن براش بهترین خواهر روی زمین باشم البته هستما. اما بیشتر......

الان باید برم اما در پست بعد به شیرینکاریهای خانوم همسایه‌! معروفمون خواهم پرداخت.......


رفیق نوشت: سالومه جان اگر اینجا رو میخونی باهام تماس بگیر، در دسترس نیستی چرا؟ توی فیس بوک پیغامت به دستم نرسیداااا. یا بهم زنگ بزن یا اینجا پیغام بذار یا فیس بوک.. قربانت

نظرات 9 + ارسال نظر
آرام سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 16:03

خوش بحالت که خواهر داری
کاش من هم یه خواهر داشتم اما غرغرو بود

عزیزم خواهر نداریییییییییی؟ آره خواهر داشتن خیلی خوبه. اینم که من میگم ناراحت میشم گاهی اوقاته، بیشتر دست و پامو پیشش گم میکنم اما خیلی خوبه که یکی مثل مادر هواتو داشته باشه و به مشکلاتت رسیدگی کنه.
عوضش یه دخمل داری که جای همه چیز رو برات میگیره.... خدا حفظش کنه برات

topoli سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 18:51 http://banoye0ordibehesht.blogfa.com

قربونت برم.چشم و دلت روشن.ایشالا که روزهای خوبی رو با هم داشته باشین و بهتو ن خوش بگذره ماه من.منم یه خواهر دارم که واقعا عاشقشم.البته خواهر گل من 3 سال از من کوچیکتره.دوست دارم ماه من

فدات شم تپلی جون. ممنونم ازت، ایشالله....
من فکر میکنم خواهر دوست داشتنی ترین عضو از یه خونوادس، امیدوارم خدا خواهر کوچولوتو برات حفظ کنه و همیشه شاد باشه.
منم دوستت دارم عزیز دلم.

دریا چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 http://mylittleangles.persianblog.ir/

عزیزم چشمت روشن. ولی حالا که بزرگ شدی بد نیست خواهرانه باهاش درد و دل کنی و احساست رو بهش بگی. اینجوری اونم باورش میشه تو بزرگ شدی.

قربون دریای مهربونم بشم من.اتفاقاً پیشنهاد خوبی دادی دریا جون. دریا جان شما از اون دسته از آدمایی هستی که دقت کافی روی مسایل داری و گذری رد نمیشی و راه حل مورد نظرت رو در موردشون میدی و این برای من خیلی خیلی با ارزشه دریا. همیشه بیا پیشم. من هم سعی میکنم به توصیه‌ات عمل کنم

شیرین خانومی یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 16:47 http://havooo.blogfa.com

خوش به حال خواهرت که خواهر کوچیکترش اینقده خانومه
کاش خواهر منم آدم بود

خانومی از خودته عزیزم. نمیدونم چی بگم فقط امیدوارم خواهر کوچولوی شما روزی بفهمه که خواهر چه نعمت بزرگیه و قدرت رو بدونه

علیرضا چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 http://bonbasteaval.blogfa.com

سلام صبا جان..
چشمت روشن .. به سلامتی ایشالا..
امیدوارم به هر جفتتون خوش بگذره و خواهرتم خاطره های خوبی تو این مدت با خودش ببره..
راستی با عرض پوزش میتونی در مورد بلوبری ازش سوال کنی..
من چند تا کشور اروپایی رو که دوستام بودن سپردم.. اگر زحمت نیست شما هم در مورد این میوه یه سوال بکن و اگر مقدور نیست که فدای سرت..
امیدوارم روزای خوبی رو در کنار همدیگه و خانواده داشته باشین..
خوش بگذره صبا جان

سلام علی جان. دلتون روشن، مرسی... ایشالله داداش گلم.
راستش علی جان من بهتون ایمیل دادم دو تا. خواهرم الان خونه‌اش نیست برگشت ازش میپرسم...
و هم چنین برادر خوب و مهربونم. شما هم خوش و خرم باشی

آبی چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 http://ma-do-nafar.blogfa.com

من یه خواهر دارم از خودم ۶ سال کوچکتر اما اصلا نصیحتش نمی کنم ولی قدر خواهرتو بدون خییییییییییییییییلی دوستت داره عزیزم اخلاق هر کسی هم یه جوره

قدرش رو میدونم چون منم خیلی دوستش دارم. آفرین که گیر زیادی به خوهرت نمیدی

خدای کوچک پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 http://goddess1.blogfa.com

خواهر خیلی خوبه حس دوست داشتنتو درک میکنم....منم یکی از بهتریناشو دارم....ازم 3 سال بزرگتره حکم همه چیمه صبا مادر برادر و پدر....جای تمام چیزهایی که نداشتمو پر میکنه....بدون اون نمیتونم زندگی کنم...4 سال که تهران درس میخوند در تمام این 4 سال هربار که میخواست بره گریه میکردم عجیب بهش وابستم.....درکت میکنم.....از همین الان چشمت روشن باشه و انشالله به سلامتی بیان و بهتون کلی خوش بگذره گلم

امنتیس جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 16:26

سلام عزیزم خوبی دلم برات تنگ شده البته فهمیدم خواهرت داره میره یاد اون موقع ها افتادم دلم انصافا براش شدیدا پرکشید اون قیافه ای که موقع خنده داشت تو ذهنم قدم آهسته رفت از طرف من یه ماچ گنده ازش بگیر البته اونم بگو ازتو بگیره و سلام منم بهش برسون . خوشحالم که اوضاعت بروفق مرادته .دوست دارم می بوسمت.راستی ایمیلم بعد از کلی مصیبت خودبخود درست شد.

ابجی چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:29 http://noghtekhan.blogfa.com/


الهی فدات بشم خواهری که امروزم حتما صبح کله سحری بیداری و کار و کار و کار

خسته نباشی خدا قوت
مطمئنم نتیجه پایانیش عالی عالی عالیه
چیزایه با ارزشن سخت ترن .....
اومدنه خواهری هم تبریک می گم
چشمت روشن عزیزه دلم
غصه نخور ان اشلله شما هم می تونی خوبه خوب کنارش باشی و لذتشو ببری
می دونم ولی چقد دلت این روزا شماله خوب می دونم


قثشنگیا حسابی مواظبه خودت باش که این خستگی ها و کار زیاد اذیتت نکنه ومریض نشی که خدایه ناکرده از همه چیز عقب بیفتی
فدایه تو بشم
می بوسمت

مرسی عزیز دلم. چشم شما هم روشن که همسری عزیزت اومدن پیشت. امیدوارم همیشه در کنار هم شاد باشین. راستش لیلا خیلی خیلی فشار رومه.... اما با توکل به خدا ادامه میدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد