این روزهای من

داریم کم کمک به نود نزدیک میشیم. حال و هوای خوبیه... یادمه پارسال سر سفره‌ی هفت سین دعا کردم که آدم شم، یعنی دست از یکسری از رفتارهام بشورم. بزرگ شم. کلی هدف بزرگ بزرگ داشتم، شرط کردم با خودم که هر چی ناراحتی از قبل دارم رو از دلم جارو کنم. یه جورایی خونه تکونی.

الان که به این سال نگاه میکنم میبینم که تقریباً موفق شدم. من خیلی بزرگ و خانوم شدم نه حالا جداً از شوخی گذشته تونستم از پس خیلی چیزا بر بیام و خوشحالم که امسال سیکل تکراری نداشت و تونستم خودمو ارتقا بدم. گرچه اشتباهان فاحش و بزرگ هم کم نداشتم اما
 از همه مهمترش اینکه تونستم وارد ارشد بشم. وای این از همه‌اش لذت بخش تر بود.

یادمه پسر خاله‌ام یه بار بهم گفت که توقعاتت رو بیار پایین، تو نمیتونی دانشگاه سراسری برای ارشد اونم تهران قبول شی. خوب خیلی از آدمایی هم که اونجا بودن تاییدش کردن. حقیقتش هنوز زنگ صداش تو گوشمه. یه چیزی رو از اون اعماقِ وجودم قلقلک داد و آوردش بالا، بالاتر و بالاتر. سر غیرت افتادم.  از اینکه تونستم با افتخار سرمو بالا بگیرم خیلی خوشحالم.
... .

حالا تو سال جدید میخوام که تمام تلاشمو بکنم برای پایان نامه‌ام. اگر خدا بخواد میخوام پایان نامه‌ی خوبی ارائه بدم که بتونم برم خارج از کشور برای دکترا ایشالله. عزمم جزم شده که برم. هر چند برای موندن دلایل زیادی داشتم اما الان برای رفتن، دلایلم به نرفتن می‌چربه. آریا هم که موااااااافقه. میتونیم هر دو برای دکترا اقدام کنیم.

خوب. خونه تکونی هم کردم. امسال رفیق شفیق و دست راستم میدونین کی بود توی خونه تکونی؟ اگر فکر میکنین که آریا بود، باید بگم نع... بخار شو بود بعدش آریا بود...

. سه شنبه هم دارم میریم شمال... حقیقتش اصلاً حال و حوصله ِ تعطیلات رفتن رو ندارم. نمیدونم امسال بیشتر دوست دارم فقط 3 یا 4 روز تعطیلات برم و بیشتر بشینم خونه روی ترجمه‌هام کار کنم.اما چه کنیم که جواب پدر مادرهامون رو نمیتونیم بدیم اونجوری. اما انصافاً خوش هم میگذره‌ها....


برای همه‌تون آرزوی سال خوبی میکنم دوستای خوبم. برای من شما بهترین دستاوردهایی هستین که تا الان هم باقی موندین. گرچه میدونم خیلی بی معرفت شدم.....
شادی رو دنیا دنیا براتون آرزو میکنم...
پ.ن: یه خانومی یه روزی یه جایی یه حرفی بهم زد و من رو به خاطر عکس‌العملم که اون بهش میگفت عاقلانه، تحسین کرد. خیلی نیاز داشتم به قضاوتش.. خیلی زیاد.... یه جورایی بزرگ شدم...

سوک سووووک!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.