حس خوب گریه

نمیدونم این چه اخلاق بدیه من دارم که گریه نمیکنم. یعنی دلم داره میترکه‌ها اما نمیتونم گریه کنم مگر اینکه بدجوری بدجوری بدجوری پر شم. الانم خیلی دلم گرفته خیلی کلافه‌ام خیلی دلم پره. نیاز دارم گریه کنم که سبک شم اما ناخودآگاه کنترلش میکنم. حس بعد از گریه خیلی خوبه. یه جور احساس سبکی....

هفته پیش بدجوری قاطی کرده بودم. به بنده خدا آریا یهویی گیر دادم و اصلا از خودم انتظار نداشتم که اینجوری سرش غر بزنم و بهش بگم برو باباااااااا و بعد برم در رو پشت سرم محکم ببندم. خوب برای اونم عجیب بود چون تا حالا نشده بود من اینجوری باهاش برخورد کنم. اینقدر برام عزیزه که تحت هیچ شرایطی حاضر نبودم ذره‌ای بهش بی احترامی کنم اما این طلسم شکست و من عصبی شدم. البته از حق نگذریم یه کم هم روی مخ من رژه میرفتن این آقا آریاها اما خوب حقش نبود که... تموم اون لحظه‌هایی که عصبانی بودم دلم فقط و فقط یه گریه میخواست از ته دل اما سرسختی میکردم و مقاومت اجازه نمیداد. بماند که خیلی زود برگشتم و ازش عذر خواهی کردم و حالت خودمو بهش توضیح دادم.

الانم خیلی دلم دوباره پر شده. میدونم دقیقا از چی خسته شدم. میدونم از کی خسته شدم. به تمام معنا خسته‌ام....

دیگه داره تحملم تموم میشه........ منم جوونم منم دلم خیلی چیزا میخواد. بخدا ناشکری نمیکنم اما خیلی چیزا دلم میخواد. به هر حال این راهیه که خودم انتخاب کردم.... باید تا ته تهش برم.......