هفته‌ای که گذشت برای حضور در یه سمینار مربوط به رشته‌ام به جزیره زیبای کیش سفر کردیم. موقعیت خیلی خوبی بود که یکمی از فضای کار و بدو بدوهای روزانه فاصله بگیریم و به خودمون استراحت بدیم. اصولا سمینار بهانه‌ای بیش نبود و تمام وقت ما در اون هوای گرم و شرجی کیش به گشت و گذار میگذشت. فقط زمانی که ارائه داشتم حاضر شدم و به محض گرفتن سرتیفیکیت جیم فنگ شدم. هیییییییی میدونم اصلا علمی برخورد نکردم اما چه کنم دیگه با این که این ۳ روز رو سفر بودم اما این هفته از اولش برام زیاد خوب نبود. خیلی خسته بودم کلا. احساس ضعف شدید دارم تپش قلب و یهو نفسهام به شماره میافته. فکر میکنم مربوط به کمبود خواب و خوراک نامناسب باشه. گرچه من سعی میکنم خوب بخورم اما گاهی از فرط خستگی بی خیالش میشم. اما حالا که فکر میکنم زیاد هم از خستگی نمیتونه باشه. من دچار وسواس شدم. همه‌اش فکر میکنم الان شیکمم بزرگ میشه و پرخوری نکنم. دوست ندارم حتی یه ذره گوشت اضافی به تنم باشه. هر موقع خیلی گرسنه‌ام و زیادی غذا میخوردم از خودم متنفر میشم و دوست دارم بالا بیارم. (گلاب به روتون). همه‌اش میترسم تناسب اندامم رو از دست بدم. این خیلی بده. میترسم شبیه اون دختره که مدل بود و از غذا نخوردن و وسواس فکری از دنیا رفت بشم. (البته خدای نکرده). دارم روی خودم کار میکنم اما روزی نیست که جلوی آیینه نرم و نیم رخ جلوش واینستم و به شکمم خیره نشم. هرروز چک میکنم که چاق نشم و این خیلی اذیتم میکنه و صد البته با برخورد و دلخوری آریا روبرو میشم که زیادی دارم به خودم فشار میارم. باید باید باید سعی کنم به خودم بیام و هر موقع که خواستم برم جلوی آیینه یکاری کنم که نرم. عوضش برم و اون بستنی رو که آریا هرازچندگاهی برام میخره و من بشدت دوست دارم بخورمش اما از ترس نمیخورمش رو بخورم. (چقدر بخور در بخور شد. مثل این میمونه که میگی یه دوست دارم که دوست داره با دوست تو دوست بشه تو دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی؟؟!!). میدونم میدونم که الان شووت میزنم و این پست رو دارم در حالی مینویسم که چشام داره هم میاد از خواب. باید به خودم قول بدم که تغییر کنم.

راستی جاریم همون که دکتره رفت پاریس. وقتی برای بدرقه‌اش رفتیم فرودگاه و موقعی که میخواست ازمون جدا بشه یاد خواهرم افتادم که داشت میرفتو بغض به گلوم بدجوری چنگ میزد. دلم گرفت و چشام پر از اشک شد. خدا جونم هرجا که هست هم خواهرم و هم جاریمو که خیلی دوستش دارم به سلامت دارش. امیدوارم موفق باشند.

خوب دیگه من برم که خیلی دارم چرت و پرت میگم. فقط دلم خواب میخواد... بقول meredit در سریال آناتومی گری: خدایا خیلی ممنون که خواب رو آفریدییییییییی.........


نظرات 4 + ارسال نظر
آبجی شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:47 http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام عزیزی من
اومدی تا کگیش بوشهر نیومدی
باشه ؟؟؟؟؟
منم همیشه به یادتم ولی دوست ندارم مزاحمت باشم و مزاحم کارو درس و ...
می دونماین روزا خیلی مشغولی عزیزی می بوسمت

تو مزاحم نیستی لیلا اینجوری نگو..... دلم میشکنه

دوست دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:06 http://omidnoori.blogfa.com

سلام
به نظرم کمی ورزش در کنار کارهاتون بگذارید هم توی روحیه و هم تناسب اندامتون کمک میکنه و شاید بشه گفت لازم واجبه .
در صورت کمبود وقت یک پیاده روی ساده

سلام دوست عزیزم.
آره منم با ورزش موافقم اما از شیش و نیم صبح تا هشت شب دارم کار میکنم و تحرک خیلی بالایی دارم. وقتی برای ورزش برنامه ریزی شده برام نمیمونه. اما توصیه‌تون یادم میمونه تا ایشالله بعد از اتمام درسم ممنونم

رها دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:52

سلااااااااااااااااااااام
باز من اومدم. همیشه به سفر باشی صبا جان
مراقب سلامتیت باش عزیزم
لاغری اصلا خوب نیست. من خیلی لاغرم۴۶kg و این اصلا جالب نیست چون همه بم میگن چرا هیچی نمی خوری وای چقدر لاغری......و من اصلا خوشم نمیاد.
راستی من ارشد زیست می خونم و فکر کنم با هم همرشته باشیم. من عاشق کارم تو آزمایشگام . از وقتی که کارشناسی بودم می دونستم اگه ارشد بشم همین کاریو میکنم که الان شروع کردم. البته الان آخرای ترم چهارم و احتمالا سنوات بگیرم چون حس میکنم کارم کامل نشده.
وای ببخشید خیلی حرف زدم
دوستت دارم نوع نوشتنتم دوست دارم
چاکریم

سلام رهای عزیزم.
ممنونم از شما. شمام همینطور دوست خوبم.
آره منم یه زمانی ۴۶ کیلو بودم. از اینکه هر کی میاد و میگه چرا لاغری عصبی و کلافه میشدم و شایدم گریه میکردم. الان خیلی خیلی نسبت به اون زمان بهترم و فقط ۳ یا ۴ کیلو کمبود وزن دارم. از زمانی که این پست رو نوشتم دیگه دارم دختر خوووووووووبی میشم
جدا؟ چه گرایشی؟ کجا میخونی؟ اگر خواستی بگوها. راستی شما همون رهایی هستی که داستانهای قشنگ مینویسه یا من اشتباه میکنم؟!‌
منم احتمالا سنوات بگیرم و بعدش دفاع کنم. واقعا دوره قشنگیه رها و با هیییییچ چیز قبل مقایسه نیست. امیدوارم توی کارت موفق باشی.
ممنونم که سر زدی بهم. منم دوستای خوبم رو دووووست دارم بی نهااااایت

رها جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:31

سلام صبا جان
گفتم تندی بیام جواب سوالتو بدم
گرایشم فیزیولوژی گیاهیه
نه احتمالا من اون نویسندهه نیستم البته خیلی می نویسم واسه خودم برای بار هزارم میگم سبک نوشتن شما رو خیلی دوست دارم
موفق باشی عزیزم

سلام بر شما زهای عزیز. خوب مرسی که وقت گذاشتی و اومدی. منم فیزیولوژی گیاهی میخونم و الانم ترم چهارم ممنون عزیزم. زنده باشی و سلامت....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد