خرید!

این استاد زبان ما یه آقایی هستش هم سن و سال همسری. خیلی آقای شوخ و مودبیه. این اومد اون هفته به ما بگه که "بچه ها سعی کنید حیثیتی درس بخونین و اینا. اما در کنارش گاهی وقتایی رو اختصاص بدید به خودتون. مثلا یکی از کارایی که می تونین بکنید اینه که برای خودتون خرید کنین. خرید کردن باعث می شه که آدم فکر کنه که زنده است و وجود داره همین من قبل اینکه کلاس شروع شه رفتم 3 جا خرید کردم."....
یهو یکی از بچه ها پرسید استاد پس کو خریداتون؟
یکم آقای دکتر به فکر فرو رفت. بعد سرخ شد بعد یهو زد به کله اش که " وااااای خریدامو تو مغازه آخریه جا گذاشتم"
کلاس منفجر شد از خنده. دلم براش سوخت. بیچاره باید تا آخر ماه دفاع کنه ( تو مقطع دکترا) بعد خانومش نی نی می خواد بیاره خلاصه کلی فکرش مشغوله. این دیگه نمی دونست چی کار کنه گفت بچه ها تا شما این تست هارو می زنین من نیم ساعته می رم و بر می گردم.
غرض از گفتن ایم مطالب این بود که هفته قبل من دست همسر جان رو گرفتم تا برای اینکه احساس زنده بودن بهمون دست بده پاشدیم رفتیم گیشا (عشق من) خرید کنیم. کلی نقشه و اینا که چی بخریم و چی نخریم. آخر رفتیم ویترین گردی کردیم و یه هات داگ خوردیم و یه کم لوازم آرایش خریدیم برگشتیم. ولی خوب ،هات داگه رو خوردیم خیلی هم حال داد. تازه اونجا یه آقا و خانم متشخصی بودن که آقاهه یه هات داگ برا خودش سفارش داد بعدش با خانم واستادن یه گوشه یه گاز خودش میزد یه کاز هم خانمش !!! تا آخرش که آقاهه ته هات داگ رو چپوند تو حلق خودش و زنش مثل بد بختا نیگاش می کرد.(عوض اینکه بکوبه تو کله شوهره )
خلاصه این که بنده بسیار مشعوف شدم که همسری این جانب یه هات داگ جدا !!!! برام خرید..... درگیر مرامشم ((-:
امروز آقای همسر به خاطر شلوغی های احتمالی تهران دیر میاد خونه (چون کلی سفارش کردم که 8 شب بیاد من نگران نشم چون تا اون موقع دیگه شلوغ نیست). بازم امشب تنها تنها باید مسافران رو نیگا کنم. هی هی هی.................

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد