روزای آخر سال چگونه میگذرند؟!

خوب من الان شمالم و هوا اینجا خیلی خوبه. سرمای دلچسبی داره که با هیچی عوضش نمیکنم. وقتی دارم از روی پل معروف شهر رد میشم، مرغای دریایی بیش از پیش برای عابرین پیاده، دلبری میکنند. ملت همه با دوربین عکس و فیلم میگیرن ازشون. 

خیلی دلم برای اینجا تنگ شده بود و فکر میکنم بعد مدتی تهران موندن، برام درک زیبایی های خیره کننده اینجا، بیشتره. 

خوب کلی با مامانم رفتیم بیرونو هی گشتیم. چه حالی داد. جای همه تون خالی. تهران رو که آباد کردیم شمال رو هم که دیگه........ 

خیلی دلم میخواد از زیباییهای اینجا عکسی بذارم. اما اینجا سخته آپلود کردن عکس. یعنی سخت نیستا اما چون اینترنت Adsl نیست، حوصله ام نمیگیره منتظر بمونم. ایشالله تهران که رفتم حتما عکس میذارم. 

امروز رفتیم یه کیف لوازم آرایشی دیدم تو یکی از پاساژها، قیمت زده بود روش. خیلی خوشم اومد. رفتم به آقای فروشنده گفتم میخوامش. اخماش رفت تو هم و گفت قیمتش رو دیدی؟  با تعجب گفتم آره. خلاصه آورد و کلی روزنامه های توشو خالی کرد و داد دستم گفتم: 9500 تومن. تازه فهمیدم که چه گندی زدم. من قیمت رو به ریال دیده بودم. (نگو این بلا بارها سر مرده اومده بود ) خلاصه گفتم که من فکر کردم که این 950 تومنه. اما واقعا 9500 واسه یه کیف آرایشی هم خیلی زیاده. آقاهه فروشنده رو کارد میزدی خونش در نمی یومد، گفت خانم با 950 تومن پفک هم بهت نمیدن. منم خیلی شیک از مغازه اش اومدم بیرون. چکار کنم خوووووووو..... ندیدم خووووووووو....  

عوضش فردا میرم آرایشگاه، جهت فرایند خوشگلیزاسیون تا چهارشنبه که آقاهه میاد تغییرات اساسی کرده باشم. راستی جمعه هم به یه عروسی خیلی با کلاس دعوت شدم. از الان براش ذوق دارم. من هر عروسی رو نمیرم. حوصله ام نمیگیره. اما این یکی فرق داره. خانمه یکی از بزرگان شهره که عروسی پسرشه. در گذشته کیا و بیایی داشته. از نوادگان قجره. محبت خاصی به خانواده ی ما داره و اصرار زیادی به رفتن ما به عروسی پسرش داره. منم با کله میرم. یعنی با کله ها............ 

دوستای گلم خیلی دلم براتون تنگ شده. تا اونجایی که بتونم به همه تون سر میزنم  چون این روزا به شدت سرم شلوغه. مراقب خودتونو داشته هاتون باشید. 

بعداً نوشت1: نگران یکی از دوستان هستم که برای پاره ای از توضیحات، فرا خوانده شده . هنوز خبری ازش نیست. علیرضای عزیز ، آرزوی سلامتی برای شما و همسر و فرزندتان داریم. دوستان مجازی نگرانتان هستن. 

 

بعداً نوشت2: همه ی چیزای خوب خوب رو براتون آرزو دارم. شاد شاد باشین. کینه از کسی به دل نداشته باشین چون این روزا، روزای دور ریختن دلگیریهای دلمونه.


نظرات 15 + ارسال نظر
رختخواب دوشـــیزگی سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 00:52 http://akasha.blogfa.com

تو واقعن فک کردی با 950 تومن میتونی یه کیف لوازم آرایش بخری؟؟؟ یعنی وجئانی جای آدامسی بهت میدن با این قیمت؟؟؟
راستش منم عاشق اون پلم سپید... با اون پرنده ها... وای من از بچگی اون شهرو دوست داشتم...

:)) خوب گفتم قیمتش خوبه خوووو...
در خدمت باشیم هدیه خانوووم. جدی میگما اومدی این ورا یه اس ام اسی چیزی بده ،اگر ییلاق نباشم میپرم بیرون همو ببینیم.. بلا می سر...

باران سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:45 http://bojd.blogfa.com

منظورت پل انزلیه آیا ؟
خوش باشی و روزهای خوبی رو بهمراه آقای عزیزتان در شمال سپری کنید.
عروسی بزرگ قجر هم بهتان خوش بگذره.
اما خدائیش 950 تومن الان میشه فقط دوتاچیپس سرکه نمکی باهاش خرید
من فک کردم میخوای بگی 95 هزار تومان

سلام دوست عزیزم. ممنون جای همه‌ی دوستان رو اینجا خالی میکنیم.
نه منظور پل شهسواره (تنکابن)
نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه با 950 تومن میشه 3 تا چیپس خرید. راس میگم. :))

آبجی لیلا سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:59

سلام سلام صد تا سلام
البته بازم سلاما
الهی الان شمالی نمی دونستم
فک کردن هنوز تهرانی
سفر بخیر ان شالله
ان شالله خوش بگذره بهتون

وای وای عروسی اخ جونم
منم می خوام منم می خوام
اخه یه عروسی که نوروز اونم سومش عروسیش بودهو نتونسته عروسی بگیره الان دپرس نیست. نباید من و با خودت اخه ببری ؟
اخه چه اجویی هستی که من و نمی بری ؟
کرمانشاهم که داماده عمه شهرامینا فوت کرده بنده خدا 2 سال بود عروسی کرده بودن یه نی نی خیلی خیلی کوچولو هم داشتن.
الهی
واسه همین کله عروسیاشون کنسل ش
می بوسمت
راستی می خوای چی کار کنی ؟
بلوند های لایت فر صافی بافت
د بگو دلم رفتاااااااااااااااا
به هر حال می دونم خوشگلی خودت
ان شالله تر تر تر بشی

سلام روده جونیم. خوبی؟
بیا بریم عروسی. بیاد یگه خیلی حال میده. ای جونم سوم عروسیت بود؟ چه حیف. طفلک خانمشون ببین چه سختی میکشه الان. خدا رحمتشون کنه، ایشالله بزودی تو هم عروسیت سر میگیره.
والا میخوام مش عسلی ملایم کنم فقط. زیاد نمیخوام تابلو شم :)
یاهو پیغام داری. بووووووووس

رختخواب دوشـــیزگی سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 http://akasha.blogfa.com

من اگه بودم که بهت می خندیدم! :d
بهت گفته بودم که مامانم رامسریه؟ همه فک و فامیل مادریم هم اونجان برای همین زیاد میام رامسر. اگه عید شهسوار باشی که حتمن میام میبینمت.

رختخواب دوشـــیزگی سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 http://akasha.blogfa.com

khoshte chome va nakordi ghashang gheymate beini???

:)) چش و چالم در اومد تا بفهمم چی نوشتی. :)) حیف که زیاد بلد نیستم شمالی حرف بزنم اما می فهمم چی میگی. اما واقعا از اس ام است خنده‌ام گرفت :))
آره حتما رامسر اومدی بهم اس ام اس بزن بیام ببینمت کیجا. عید تا ۴ فروردین شهسوارم.
میبوسمت...

سیما سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 13:56 http://alamatetaajob.blogfa.com

سلام عزیزم....خوبی؟ خوش بحالت...چقدر دلم هوای شمال کرده...معرکه ست به خدا.اونم واسه منی که از درون درب و داغونم....سعی کن زود به زود بیای...دلم واست تنگ میشه.

سلام سیمای نازنینم. خدا نکنه درب و داغون باشی عزیزم. یه کم روزگار بر وفق مراد نیست که اون هم همیشگی نیست و به قولی این نیز بگذرد.
پذیرای شما هستیم، تشریف بیارین در خدمت باشیم. به هر صورت جای دوستای گلی مثل شما رو اینجا خالی میکنم.
بوووووووس

علیرضا چهارشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:34 http://morghehava.blogfa.com

سپیده جان سلام.
ممنونم خواهر گلم از مهربونی و نگرانیت.
شکر خدا خوبم.
امروز گفتم اولین کاری که میکنم همین باشه که به دوستان خبر بدم.
ازت ممنونم.
سر فرصت میام و همه مطالب قشنگت رو میخونم.
بازم ازت ممنونم.

سلام دوست عزیزم.
خیلی خوشحالم که برگشتین. آدم چیزهایی میشنوه که مو به تنش سیخ میشه برای همین برای دوست مجازی نادیده‌ام خیلی نگران بودم.
خیلی خوب کاری کردین که خبر دادی، تو بخش نظرات میدیدم که دوستان چقدر نگران شدن.
خوشحالم. مرسی

آفرینش چهارشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 17:10

خوش بگذره بهت خانومییییی

اینجا از گرما که گویا تابستان است ! میگفتن همیشه از بهمن شیراز بهار میشه ها اما بعد از 20 سال بار اولمه مبینیم از فروردین شیراز تابستون میشه

بهت حسابی خوش بگذره . منم یه بار از این سوتی ها دادم . دست گذاشتم رو یه سرویس بدلیات 87000 زده بود روش به خیالم به ریاله نگو 87000 تومن بوده !!! ولی خدایی نمی ارزید اصلا

سلام عزیز دلم خوبی؟
یعنی اینقدر شیراز گرمه؟ قراره نیمه دوم عید شیراز باشیم. :(
پس فقط من نیستم که تومن رو به ریال میبینم :)
خیلی امیدوار شدم به خودم. مرسی :))

علیرضا پنج‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 http://morghehava.blogfa.com

سلام سپیده جان
بعضی اوقات پیش میاد دیگه. حداقلش اینه که تو این اوضاع یه خنده میاد رو لب.
سپیده جان پیشاپیش سال نو رو بهت تبریک میگم و برات بهترین هارو آرزو دارم.
حتما عکس بزار. از طرف من به همسر محترمت هم تبریک بگو و به پدر و مادرت هم همچنین.
تمام لحظه های عمرت بهاری باشه.
امسال با همه بدیاش خوب بود. چون دوستانی مثل تو عزیز پیدا کردم که واقعا خوشحالم.
همه خوبیها برای تو.
عیدت مبارک

سلام دوست عزیز.
حتما حتما عکس میذارم . دوستان رو در این زیبایی ها شریک میکنم.
من هم برای شما، همسر و فرزندتان و همچنین سایر اعضای خانواده‌تان آرزوی بهترین ها رو از هر چیزی دارم. خوب و بد در همه‌ی سالها وجود داره اما به قول شما لحظه‌ی تحویل سال باید همه‌شو ریخت دور. البته قبول دارم مواردی هم هست که خیلی تلخه و نمیشه فراموشش کرد. تنتون سالم و لبتان خندان.
عید شما هم مبارک.

اسپریچو پنج‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 14:04 http://esperichoo.wordpress.com

سلام گلم!
واقعا خوشا به حالت که الان شمال هستی... دلم لک زد به خدا، جای ما رو هم خالی کن و یادت نره که عکس بگذاری، هم از مناظر زیبای رامسر و شهسوار و هم از هفت سینتون، می دونی من عشق هفت سینم! امیدوارم سال خیلی خیلی خوبی داشته باشی!
راستی پست آخرم رو بخون. می بوسمت

سلام اسپریچوی نازنینم. جای شما و همه‌ی دوستان اینجا خالیه. با گذاشتن چند تا عکس از اینجا به زودی، زیبایی های اینجا رو با شما share میکنم.
عزیزم من هم عاشق سفره هفت سینم. هر کجای دنیا که باشی باید مثل زمانی که در وطن هستی، سال نو رو به شکل ایده آل و کاملی جشن بگیری. این جوری حس نزدیکی زیادی با خانواده هایی که راه دورن برقرار میکنی و کمتر دلتنگی به سراغت میاد.
بهترین ها رو برای سال جدید برات آرزو میکنم.
بهت سر زدم.. بووووووووووس

سهره جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 17:54

سلام صبا جون مرسی از محبتت ..خوش میگذره؟الهی شکر..سلام برسون ب مامان گل..عزیزم نشد بیام وگرنه دلم برات تنگ سده بود و بیادت بودم..خوش باشی خوشگل ..عزیزم دیگه اومدی شمال اما نگفتن شمال ارزونیه ک اتفاقا از همه جا گرونتر نازم..قیمتشم خوب بوده اگه زیبا بوده باشه ک سلیقت حرف نباید داشته باشه..دوستداررتم مراقب خودت باش و چیزی ب پایان سال نمونده توو لحظه ی سال تحویل منو دعا کن یادت نره نازنینم بیادتم و میبوسم صورت قشنگتو

سلام سهره‌ی نازم. خوبی خواهری؟
آره راس میگی، شمال که گرونی بیداد میکنه.
حتماً سر سفره هفتسین به یاد همه ی دوستان عزیزم خواهم بود.
برات آذرزوی سلامتی و طول عمر با عزت میکنم.
همیشه شاد باشی عزیز دلم. من هم دلم برات تنگ شده...
مبینای نازنین رو ببوس.

آفرینش چهارشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:40

بوس بوسی

آفرینش سه‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 16:32

کجایی خانم گل؟؟؟
سفرت به خیر باشه و خوش بگذره

سلام عزیز دلم. ممنون. سر میزنم بهت..

آبجی لیلا شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام
سللللللااااااااااااااااااااام
سلام آجو صبایم خوبی مهربونم
کجایی تو دختر لم واست غش رفت
بیا دیگه
هنوز اندر تعطیلاتی ؟
راستی من آفی از شما نداشتما فک کنم باز پریده

ای الهی تا اینترنت ادارمون باز قطع نشده این مطلب و سند کنم واست که فقط فعلا عرضه ادبی کرده باشم.
قربانت
می بوسمت گلم.

سلام دوست نازنینم. بلا می سر. قربون اون دل غش کرده‌ات..
تو وبلاگت جواب دادم.. بوووووووووس

نجمه دوشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 18:01

حدودا 15 سال از نوشتن این خاطره شما میگذره و من با دیدن 9500 هنگ کردم
چقدر وبلاگ شما حس خوبی بهم داد
حس میکنم زمان رو گم کردم و اگه الان ازم بپرسن چه سالی هستیم با مکث جواب میدم
چقدر زندگی قشنگه
هر لحظه رو باید غنیمت شمرد و زندگی کرد

بله خودم هم که دوباره این خاطره رو خوندم ، هنگ کردم. روزهای قشنگی بود ....
ممنون از حضورتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد