روزانه من!

قراره از اول اردیبهشت برم کلاس نقاشی. تازگی هم میخوام در کنسرواتور تهران ثبت نام کنم برای کلاس موسیقی.

خیلی بی سلیقگیه که اگر کلاس زبان هم نرم نه؟ نمیدونم. آخه من وقتی ۸ سالم بود رفتم موسسه‌ی شکوه. اونجا همینطور ادامه دادم تا آخر آخرش. وقتی میگم ۸ سالم بود نه اینکه فکر کنید که خوندن و نوشتن فارسی رو بزور بلد بودما، نه... از ۵ سالگی بلد بودم. 8 سالگی هم بابا و مامان دیدن که حوصله‌ام داره سر میره فرستادنم کلاس زبان. که البته درسته که الان زبانم خوبه اما خیلی بهم فشار اومد و اثراتش همچنان هست که گفتنش و خوندنش از حوصله خارجه. پس کلاس زبان نمیرم

روزها که میگذرن از پی هم، هرروز بیشتر به نگرانیم اضافه میشه. از اینکه نتونم توی ارشد موفق شم بیشتر عذابم میده. بری همین میخوام تا اونجایی که میتونم سرم رو گرم کنم تا کمتر بهش فکر کنم. الانم که لامصب انگار بهار نیست. بیشتر حال و هوای تابستون رو داره. چه قدر از تابستونو گرماش بیزارم. کجا میشه فرار کرد از دست این هوای گرم؟ الانش که اینقدر گرمه، بدا به حال تابستونش.

ببخشید یه کم پراکنده حرف میزم. نمیدونم دوس دارم بنویسم فقط.

از چند روز پیش که وبلاگ گیلی رو خوندم، به سرم زد که منم برم یه جوجه اردک بگیرم. آخ که چقدر من عاشق این حیوونم. اما آقاهه نمیذاره. البته حق هم داره. حیوون که گناه نکرده که من دوسش دارم و باید مدام توی یه جای تنگ و تاریک باشه. از طرفی نمیتونم توی خونه ولش کنم. پس بهتره بیخیال شم و برم عکسای جوجه اردک گیلی رو نگاه کنم.

میدونین الان چی دلم میخواد؟یه جای آروم و دنج. به رسم کودکیهام با خانواده میرفتیم وسط جنگل یا چادر میزدیم یا یه کومه اجاره میکردیم و چند روز و چند شب توی دل جنگل میموندیم. چه هوایی داشت کودکی. چه قدر دلم تنگش شده....

پ.ن: عکسای نوروز رو نذاشتم. یعنی میخواستم بذارم امابعد کلی آپلود کردن، لینکا همه پرید.منم کلاً بیخیالش شدم.

پ.ن2: خیلی کرختم و افسرده. نمیدونم چرا! شاید چون مامان و بابام تازه امروز رفتن. دلم تنگشونه.

پ.ن3: زندگی خیلی بی ارزش تر از اونی هست که نخندی. مدام در خشم و اعتراض و غرغر سیر کردن، یعنی کلاه گشادی سرت رفتن. پس همیشه بخندید.


نظرات 7 + ارسال نظر
اسپوتا چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 18:51 http://www.spootashop.com/news.php?id=12

دعوت به همکاری از تمامی سایتها ، وبلاگها و گروههای اینترنتی پر بازدید


با تبلیغ و فروش محصولات 10% مبلغ کل محصول را به عنوان پورسانت دریافت نمائید.

در جشنواره بهاره اسپوتا 30% میزان پورسانت خود هدیه بگیرید تا 31 خرداد


سقف واریزی بسیار پایین 15 هزار تومان و 3 واریزی در ماه

4000 تومان جایزه عضویت

اسپریچو چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 23:27 http://esperichoo.wordpress.com

سلام عزیزم، جای مامان بابا خالی نباشه. این از این شاخ به اون شاخ پریدن هم معلومه که دلیلش دلتنگیه. وای چادر زدن تو جنگل های شمال چه کیفی داره....

سلام اسپریچوی عزیزم. راست میگی، خوب متوجه شدی. واقعاً از روی دلتنگی امروز تبدیل شده بودم به یه دیو 2 سر :)) البته الان خیلی خیلی بهترم.
مرسی که بهم سر زدی. راستی قول میدم حتماً اگر روزی بشه که برگردم به جنگل های شمال و یه شب رو اونجا سر کنم، جاتو خالی کنم.
I cross my heart
میبوسمت عزیزم:*

عرفان پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:02

سلام و صبح پنجشنبه شما بخیر
اولا که اعتیاد خوبه یا بد؟ چرا من این را پرسیدم ؟
خوب معلومه تا میام نت باید ابتدا سراغی از وبلاگ شما بگیرم البته زیاد هم تو نت هستم.
در ثانی چقدر این احساسات زیاد وجود انسان را نازنین و دوست داشتنی میکنه؟اخه همه بابا مامان دارند و بارها ازشون جدا میشند ولی همه انها از جدایی انها ناراحت نیستند اینهم یه قوت دیگس .
واما بعد این وصفی که از جای دنج و ارام کردی همگی شرائطی هست که خداوند برای من مهیا کرده اخه میدونی تو نزدیکیهای تخت جمشید یه باغ دوازده هکتاری با یه ویلا چقدر ادم را ارامش میده و منهم که مترصد استفاده از این فرصتهام ودوست دارم بتونم با این روش لذت کافی را از زندگی ببرم و انصافا هرچی بیشتر میرم جلو وجوه اشتراک بیشتری را میبینم . موفق باشید و مواظب خودتون باشید

سلام دوست عزیز. بله من هم به یکسری از وبلاگ ها به شدت معتادم. البته میشه گفت به نت معتاد شدم. البته این کمال لطف شماست که به من سر میزنید.
در ادامه باید بگم که حضور نازنین پدر و مادر مانند تاج سر، زینت بخش لحظات آدماست. چه قدر خوبه که قدرشونو بدونیم. ممنون از شما.
راستی چه قدر خوبه که همچین مکانی رو در اختیار دارید . میتوانید لحظات لذت بخشی داشته باشید.
به امید شادی و سلامتی روزافزون برای شما...

آبجی لیلا پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام گلم
ابجی نباشه که دلتنگی
الهی حتما به خاطره مامانی ناست نکنه تو دوران طلایی خانوما به سر می بری ؟
ای الهی کلاسه نقاشی و موسیقی
چه سازی ؟
ان شالله توشون موفق باشی و هی تن تن کاراتو بیاری اینجا نشونمون بدی
راستی ای گفتی منم درده تو رو در مورده زبان دارم.
یه جورایی شده بود که تو دبیرستان متنفر شده بودم از درسه زبان
الانم هنوز همینجوریم.
ولی خوب نیتشون خیر بود اگه این کارو نمی کردن الان زبانمون خوب نیود.
شاید منم واسه نی نی هایی که اگه خدا خواست و بهمون داد دقیقا همین کارو بکنم پس غر سره مامان بابایی نمی زنم.
راستی نگرانه ارشد نباش گلم
چرا اینجوری می کنی با خودت الان شرایطه ارشد خوندن خیلی بهتر شده همین که ادم بخواد و یه کم تلاش کنه صد درصد قبوله
مطمئنم اسال قبول می شی
حاضرم شاهرگمو گرو بزارم.
حالا پاشو یه نوتار بزطار یه کم غر بده که از دلتنگی در بای گلم
یا پاشو برو سبزی بخر بشینیم دور هم پاک کنیمو غیبت کنیم
که ویتامین غیبته خونمون پایئن اومده
ای قربونش برم.
می بوسمت گلم.

سلام آجی گلم خوبی؟! نه قربونت برم در دوران طلایی به سر نمیبرم. الان خیلی خوبم. با اومدن آقاهه به خونه خیلی بهتر شدم.امروز یکی از دوستام از بوشهر اومده بودش تهران، تا الان پیشم بود. تازه رفت. بهش گفتم که یه آجویی دارم توی بوشهر :)
راس میگی عزیزم، من هم زبانم خوبه و نیازی نیست برای هیچ امتحانی خودکشی کنم از این بابت هم ممنون پدر و مادرم هستم. خدا حفظشون کنه.
راستی میخوام سه تار یاد بگیرم که عاشقشم. آقاهه قول داده بهترین سه تاردنیا رو برام میخره.
ممنون از تمام دلداریات عزیز دلم. حس خوبی رو به من القا کردی.
این دفعه تو سبزی بگیر بشینیم غیبت کنیم. بابا خوش انصاف از در و دیفال خونمون داره سبزی میره بالا :))

آفرینش پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 20:40

فکر می کردم کامنت گذاشتم اینجا
این پستتو قبلا خوندممممممم
راستی سلام
خوبی ؟ ( بوس بوسی )
منم یه دوستی دارم عشقش جوجه اردکه ولی مامانش اجازه نمیده
انشالله ارشد هم قبول میشی ... من میدونم .. قبولی

الهی قربونت برم. شما همینجوری بیای و اینجا رو بخونی هم دوست عزیز منی.
مرسی از همدلیت. چشم سعی میکنم امیدوار باشم. اما از جوحه اردک نمیشه گذشت :)

آناهید (زنانگی‎های یک زن وراج!) پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 21:19 http://zhb.blogfa.com

خب جوجه‎اردک بگیر؛ پست کن این‎جا، من قاطی جوجه‎های خودمون برات نگه می‎دارم!

سلام اناهید جون. قبلاً ، عکس جوجه‌های ناز شما رو توی باغ دیدم. :(( خوش به حالللللللللللت....

حمید جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:26 http://http:hshida.blogfa.com

سلام.شرمنده نمیدونم چرا همش فکر میکنم اومدم و اینجا کامنت گذاشتم بعد که خوب دقت کردم دیدم انگار اشتباه کردم و متاسفانه نیامدم مراتب عرض سلام و ادب و احترام و ارادت را بجا بیاورم اذا شما به بزرگواری خودتان و گرفتاری و مشکلات عدیده و حواس پرت و بی هوش و گوشی من ببخشید.من وسواس و عجله بخرج میدهم که بلافاصله محبت دوستان عزیز را پاسخ دهم وهیچ کامنتی را بی پاسخ نگذارم ولی همین دغدغه و حساسیت بیش از حد گاهی اثر منفی دارد ومعکوس جواب میدهد.علی لیحال شما ببخشید که بخشش از بزرگان است و مضافن اینکه خانوم ها همیشه و همه جا بر آقایون مقدمند و کاملن قابلن احترام لالاخص که سرکار علیه باشد.

سلام دوست عزیزم. ممنون. شما همیشه بزرگوارید و صد البته محترم و مودب. من هم گاهی مثل شما میشم و نتیجه‌ معکوس میشه.
خواهش میکنم، نهایت لطف شماست که به من سر میزنید. قدمتان هر موقع ‌آمدید بر روی چشم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد