خانم همسایه!

سلام. خوب من تازه از یه سری کارای روزمره فارغ شدم و البته یه کوچولو مهمون داری هم کردم، حالا که مهمونام رفتند و همه جا رو مرتب و تر و تمیز کردم اومدم نشستم اینجا.

پست قبلی یادتون هست؟! همون خانم همسایه‌هه. فردای اون روز وقتی ورزش صبحگاهیم تموم شد، خواستم بپرم یه دوش بگیرم که احساس کردم یکی زنگ خونه رو زد. فکر کردم گوشام زنگ زده اهمیتی ندادم. اما وقتی دوباره تکرار شد فهمیدم خودشه و همین خانومه‌است و من تا حالا هم ندیده بودمش. اما گفتم وقتی کارم تموم شد میرم در خونه‌اش ببینم چی کاری داشت یه وقت فکر نکنه من عمداً در رو باز نکردم. خلاصه ساعت 12 که شد و من همه‌ی کارامو راست و ریس کردم،  رفتم طبقه‌ی پایین. زنگو که زدم، دیدم پرید در رو باز کرد. بوی مشمئز کننده‌ی سیگار مشامم رو آزار داد. قیافه‌ی سیه‌چرده‌ای داشت و بسیار رنجور. فهمیدم که داشت سیگار دود میکرد، منم که عاشق سیگااااااااااااااااااااااااااار حالم داشت بد میشد. آخه از بوی سیگار نفسم میگیره. حالا اگر از این سیگار خوبا بود باز خوب بود، یه چیزی تو مایه‌های از این سیگار نارنجی سفیدا. توی این افکار بودم که، پرسید کجا بودی؟ اعصابم خیلی خرابه، داغونم. دلم میخواست بیام پیشت و باهات حرف میزدم.

نمیدونستم چرا این قدر باهام صمیمیه، با اینکه تازه منو دیده و من هم اولین باره که دیدمش.

دیدم جوانب ادب رو رعایت کنم و گفتم میتونین تشریف بیارین بالا. اینقده خوچحال شد که خودم موندم. کلی حجاب گرفت و اومد بالا. اولین کاری که کرد پرید اتاق‌خوابم رو نگاه کرد. بعد گفت چایی دارین؟ بعد وقتی که آروم گرفت و تمام خونه رو از نظر گذروند، نشست و یه بسم‌اللهی گفت و آستینا رو بالا زد و شروع کرد از شوهر و مادر شوهر و خواهر شوهر تموم قوم شوهر بدگویی کردن 

منم هاج و واج نگاش میکردم. انتظارشو نداشتم و اعصابم کلاً بهم ریخته بود هی با خودم میگفتم کی میره، کی میره... خوب راستش نرفت و از ساعت 12:30 تا ساعت 5:30 خونه‌ی من موند.

دوست نداشتم اینجور باشه. کاش آدمی بود که میشد باهاش 2 کلمه حرف درست و حسابی زد نه اینکه تموم حرفاش در این چیزا خلاصه شه. راستی گفتش که چقدر از شوهرشم متنفره.

چیزی که برام جالب بود، این بودش که توی این مدت که اومده بودن اینجا که تقریباً یه ماهی میشه، هیچ اطلاعی ازشون نداشتم و ندیده بودمشون. اما اون و شوهرش تا ریزترین مسائل مربوط به من و همسرم رو در آورده بودن. حتی از موهای صاف آقاهه هم تعریف و تمجید به عمل آورد و به من هم گفت که خیلی قرتی هستم فکر میکرد که ما هم مستاجریم که خوشبختانه این یکی رو اشتباه فهمیده بود.

نمیخوام کار همسرش رو مبنی بر کتک زدن زنش توجیه کنم چه بسا به سختی هم محکومش میکنم. اما این زن یه 5 ساعت اومد پیش من نشست، داشتم منفجر میشدم از کلافگی.  واقعاً خیلی دوس داشتم بهش کمکی میکردم و به مشاور معرفیش میکردم ، اما توی یه دنیای دیگه‌ای به سر میبرد. دنیایی که خودش با دستای خودش برای خودش ساخته بود. غیر مستقیم حالیش کردم که حواسش به زندگی خودش باشه نه به موی آقای همسایه، یا قرتی بازیهای زن همسایه. حواسش به خودسازی خودش باشه نه به کارایی که در طول روز همسایه‌اش انجام میده. وقتی من سرم به زندگی خودم گرم باشه، صد در صد میتونم نقاط ضعف و قوتش رو پیدا کنم. میتونم زندگیم و روابط خودم و همسرم رو بهبود ببخشم.

کو گوش شنوا؟؟؟



نظرات 17 + ارسال نظر
سهره دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:34

عسل سلام خوبی سلامتی ایشالله ک همینطوره..چه خانوم راحتی..وقتی این همه ساعت اونجا باشه معلومه ک ب فکر نیست..زیاد جدی نگیرش نازنینم..معلومه کنجکاو هم هستک ب همه چی تقریبا پی برده..بیخیالش تو خوشگلم ب زندگی قشنگ خودت فکر کن..موفق باشی و همیشه با نشاط

سلام سهره‌ی نازنینم. ممنون که بهم سر میزنی فدات شم.
بله متاسفانه یا خوشبختانه من اهل رفت و آمد با همسایه نیستم و خیلی ها فکر میکنند که من خودم رو میگیرم در حالیکه واقعاْ اینطوری نیست، حالا هم که خودم رفتم جلو، این از آب در اومد. دیگه هم بهش فکر نمیکنم و نمیذارم که این ماجرا تکرار شه و بیاد وقت باارزش منو تلف کنه. چشم سهره‌ی گلم. به توصیه‌ی شما گوش میکنم. به شرطی که یه ماچ از لپ مبینای نازنینم بدزدی.
بووووووس بوووووووووسی..

سیما دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 http://alamatetaajob.blogfa.com

صبا جون این طور که معلومه این خانوم همسایه کلا مورد داره زندگیش که کتک خوردن و اینا هم تو برنامه ی زندگیشونه...یعنی انگار همه چیز به همه چیز میاد!...ببین ولی سعی کن ارتباطی نداشته باشی باهاش...ممکنه خدای نکردهدردسری چیزی پیش بیاد دامن تو رو هم بگیره...دوری و دوستی خواهر!

سلام سیمای گلم. خوب خنده‌ام گرفت گفتی که همه‌چیز به همه چیز میاد :))
نه دیگه من هم آدمی نیستم که بخوام با این جور افراد حشر و نشر داشته باشم. در عالم همسایگی، یه سلامی و یه علیکی.
بله خواهر، شما درست میگی. :*
مرسی که اومدی...

عرفان دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 13:15

سلام خسته نباشید
خوشحالم که انسانهای خوبی هم هستند که نسبت به همه متعهد هستند و علیرغم اینکه سختی داره ولی تحمل میکنند و به همنوعاشون اهمیت میدن و انها را لطف کرده و به حرفاشون گوش میدند و راه و رسم زندگی کردن هم نشون میدن .
موفق باشید

سلام. سلامت باشید عرفان عزیز.
ممنون از لطف بیکران شما، اما گاهی این حس زیادیِ محبت کار دست آدم میده. گاهی بعضی آدما معنای محبت رو نمیفهمند.
مرسی که اومدید.. شاد باشید...

گلرخ دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:55

بذار آهنگو دانلود کنم میام نظرمو می گم !

قدمتون روی جفت چشام بانو...

پریا دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:06 http://missparia.blogfa.com


سلام
به جون خودم دست خودم نبود ، خندمو میگم ، اینقدر بدم میاد از خاله زنک بازی و کسایی که اینجورین ..... وااای ماهم یه همسایه داشتیم اینجوری ، اعصابم ازدستش خط خطی میشد .
گفتی لیلا ، دلم براش تنگ شد
راستی ممنون بابت حسن نظرت
میخوای بری تبریز ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سلام منو به آبرسان و منظریه و رشدیه برسون ؛ منم میخوام
عید میخواستم باخواهرم اینا برم که نشد امیدوارم بهت خوش بگذره عزیزدلم
مواظب خودت باش گلم

پس مثه اینکه از این جور آدما همه جا زیاد پیدا میشن. امیدوار باشم نه؟! بخند عزیزم، بخند و منم میخندم که خنده‌ی من از گریه غم انگیزتر است...
جاتو خالی میکنم عزیز دلم هر موقع که رفتم. من عاشق اون ورام.
چشم شما هم مراقب خودت باش.
بووووووووووووووووووووس

سهره دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:14

مرسی عزیز دلم بخدا همیشه ارزوم برا دوستام خوشبختیشونه..فداتما..چشم هروقت اومد ماچش میکنم قربونت برم..من و مینی هم یه عالمه دوست داریم و میبوسیمت

الهی قربونش برم خانوم گلمو، منم عاشق مبینام.
مرسی سهره جانم..

عرفان دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:05

بازم سلام
اره میدونم ادمهایی که محبت و احساس شدید دارند بسیار زیاد براشون مشکل ÷یش میاد و از همه مهمتر که تحت تاثیر مشکلات مردم و همنوعاشون شدیدا کسل میشند و نهایتا عوارض بعدی .
منهم مثل خودت بسیار دلسوز و برا همنوعام شدیدا متاثر میشم و تا میتونم بهشون خدمت میکنم ولی ایا به تنهایی میشه کاری انجام داد.
موفق باشید

سلام مجدد. خیلی خوبه که وجودتون پر از صدق و صفاست و حتی هیچ پاک کنِ بزرگی، توی دنیا پیدا نمیشه که بتونه صفتی رو از ذات آدمی پاک کنه. نه به تنهایی نمیشه کاری انجام داد و کاش همه مثل شما فکر میکردن.
برقرار باشید..

آفرینش دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:59

سلام خانمی ( بوس بوسی )

به نظر منم ارتباطت باهاش هرچی محدودتر باشه بهتره

انشالله میام و سر فرصت کامنت میذارم ....

سلام عزیزم. حتماً همین کار رو میکنم گلم.
همین که اومدی و سر زدی و فمیدم حالت خوبه یه دنیا میارزه برام.
,muaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaah

علیرضا دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:20 http://morghehava.blogfa.com

سلام صبای عزیز
خیلی جالبه که باهاش حرف زدی و باهاش آشنا شدی.
اگر ساعاتی وقتت رو گرفت در عوض بهش می ارزه. میدونی که چه فرهنگی داره و چه سطح فکری داره و اینکه تو چه دنیایی سیر میکنه.
ولی همینجا قطعش کن و نزار این روابط ادامه داشته باشه. خلاصه آدم فضول به خیلی از حریمها وارد میشه. حتی در خصوصی ترین حریمها. و این شروع مشکلات زندگیت میشه.
خلاصه اینکه حواست خیلی جمع باشه و این همسایه تبدیل به کابوست نشه.
موفق باشی و شاد صبا جان. و زندگیت همیشه آروم و بی مشکل.

سلام علیرضای عزیز، دوست عزیزم. نصیحت شما رو آویزه‌ی گوشم میکنم. چه بسا خودم از ارتباط زیادی با همسایه گریزانم. چشم حواسم رو جمع میکنم، به قول همسری وقتی دوبار با برخورد سرد تو مواجه شه، دیگه تمومش میکنه.
مرسی علیرضا جان، من هم برای شما آرزوی یه زندگی سراسر شادی و خوشبختی آرزومندم.

باران دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:30 http://www.bojd.blogfa.com

سلام خسته نباشید
آخه من متعجبم رفتارش مربوط به کسیه که مثلا چند وقته با هم رفت و آمد داشتید
پیداست خودشم نرمال نیست من به نوبه خودم پیشنهاد میکنم از اینجور آدمها دوری بگزینید هم شما هم آقای شوهر
اینجور آدما جز دردسر چیزی ندارن بخدا

سلام. سلامت باشید دوست خوبم. خوب اینکه خاکی باشی بد نیست اما اینکه صمیمیت رو از حد بگذرونی و پررو باشی، راستش چندان جالب نیست.
راستشو بخوایین همسرم هم الان همین رو بهم گفت.
مرسی که بهم سر میزنی محمد عزیز....

حمید دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:48 http://hshida.blogfa.com

سلام دوست گرامی.نظر من با سایر دوستان متفاوته . از این جهت که میخوام بگم هر چند مخاطبین محترم کسی که شما رجع بهش حرف میزنی رو نمیشناسن و ارتباطی ندارن اما خوبه آدم حریم دیگران بخصوص همسایه ی مشکل داری که بهش اعتماد کرده و شاید برای چند ساعت بعنوان سنگ صبور باهاش دردل کرده رو حفظ کن و پرده دری نکنه . مثلن تصور کن خود اون خانومه یا شوهرش یا یکی که بشناسدش این پست شما رو بخونن چه برداشتی دارن. شاید برای شما مهم نباشه ولی رازداری و همدردی و حفظ حریم و حرمت افراد خیلی مهمه دوست عزیز.ارزش آبروی افراد حتی از خونشون بالاتره.امیدوارم صراحت لهجه من رو ببخشید و از من چیزی به دل نگیرید من این حرفها را بعنوان برادر کوچکتون صمیمانه و صادقانه عرض کردم و اگه ناراحتتون کردم از محضرتون عذر میخوام ببخشید . منظور بدی ندارم فقط میگم چیزی که برای خودت نمی پسندی واسه دیگرون هم نپسند.خدایارت باد.

سلام حمید عزیز. ممنون از اینکه نظرتون رو صریح و صمیمانه بهم گفتید و لازم نیست عذر بخواین. و خوشحالم که بهم سر میزنین.
راستش من موافق صحبت شما دوست عزیزم نیستم.
من از بدی رفتار خودش گفتم نه از محتوای دردودلش که خدای نکرده حرفایی رو که بهم زده رو بیام به همه بگم. اتفاقاْ خوشحال هم میشم که اینجا رو بخونه و به خودش بیاد دیگه رفتاری رو نکنه که بخواد در اولین دیدار خاطره‌ی بدی رو به جا بگذاره.
حمید عزیز من حتی از محتوای صحبتش به همسرم هم چیزی نگفتم. اما با این حال حتماْ روی نظر شما بیشتر فکر میکنم. نکنه که شاید اشتباه کنم.
به هر حال قدم رو چشمم گذاشتین که اومدین اینجا.
پایدار باشید دوست خوبم.

عرفان دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:55

سلام
خسته نباشید و اوقات به کام
باور کنید که شیفته اینهمه عظمت روح شدم و تبریک میگم اینهمه عاطفه و محبت و صفای باطنی را و دعامیکنم این خصلتهای خوب را خداوند تو وجود همه بشریت مستتر کنه .
از اینکه با سرعت کامنتها را جواب میدی جدا و صمیمانه ازتون تشکر میکنم
من که دوست دارم دائم بتونم با هاتون در گفتگو و محاوره و صحبت باشم ولی چه حیف که شرائط شما این امکان را فراهم نمیکنه
امیدوارم هرجا هستی طراوت و شادابی وجودت را تسخیر کرده و همیشه ایام بایاد خدا دلت قوی و مهرت پاینده باشه .
مواظب خودتون باشید
اگر زیاد میام اینجا من را ببخش به زحمتت میندازم و شرمنده ام ولی نمیشه اینهمه صفا را تنها گذاشت
موفق باشی

سلام دوست عزیز. واقعاً اینجور که شما فکر میکنید من نیستم و خودم به شخصه کاملاً به این امر واقفم. اما این نظر لطف شماست.
من هم براتون آرزوی خوشبختی و سلامتی در همه‌ی عرصه‌های زندگی رو دارم.
خواهش میکنم هر وقت آمدید، خوش امدید.
شاد باشید....

رژین سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:27 http://majnoonforever.blogfa.com

وبلاگ جالبی دارید میخوام اگه اجازه بدید لینکتون کنم و اگه دوست داشتید لینکم کنید

سلام عزیزم صاحب اختیارید. بهتون سر میزنم و سپس لینکتون میکنم.

دختر بیچاره سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:57 http://havooo.blogfa.com

وای ی ی ی ی میدونم چی میگی چون منم دقیقا یه همسایه همیجوری دارم که واقعا برام عذاب آور شده دائم که صدای ضبطش کل خونه رو میلرزونه اگه هم ضبط نباشه صدای صحبت کردنش با تلفن منم که مثلا دارم برا کنکور میخونم چه خوندنی تازه همسایه من قلیون هم میکشه ولی اگه ظاهرش رو ببینی اصلا باور نمیکنی ایجوری باشه
منم تاجایی که میشه اصلا با هیچ همسایه ای رابطه ندارم . شما هم با یه بار برخورد اعتماد نکن آخه منم یه چیزایی از این خانومه دیدم که شاخ دراوردم

سلام عزیزم. خوب اینجوری خیلی سخته که بخوای برای کنکور هم بخونی که!!!!!!!! شکر خدا من همیشه وقتی خواستم برای کنکور بخونم محیطم آروم بوده.
امان از همسایه‌ی بد که آرامش رو از آدم صلب میکنه. البته این همسایه‌ی ما آرومه،‌فقط رفتاراش جوریه که آدم رو آزار میده که اونم قابل حله.
به هر حال امیدوارم موفق باشی در کنکورت عزیزم.

این روزهای آرتاخان سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 http://artakhan.blogfa.com

سلام
تبریک می گم ! حالا حالاها کارت داره . پیشنهاد می کنم یه کمی از قالب همیشگی بیرون بیاین . برای خلاص شدن از دست آدمای بی شعور باید کمی بی ادب بود . اشکالی نداره اون فکر کنه شما بدبرخوردی . چرا همیشه اونها حال کنن و ما زجر بکشیم ! بذار یه کم ما آسوده باشیم و اونها ناراحت باشن !

سلام. مرسی.
راستش شما عین حرفای همسرم رو میزنین. آخه من خیلی چیزا رو توی وبلاگ نمیتونم بگم که چی گذشته، اما من فکر میکنم، اینکه میگین از قالب خودمون بیرون بیاییم، درسته. من همیشه آدم مقیدی بودم که حتی به دشمنم هم نمیتونم لبخند نزنم. اما توصیه‌ی شما رو به خاطر میسپارم. مرسی که آمدید....

عرفان سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:37

سلام
خسته نباشید
در خصوص کامنت اخر نظرتون را بدید ممنونم

سلام دوست عزیز. شرمنده‌. ممکن نیست...

آناهید سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:20 http://fabulist53.blogfa.com

کنکاش تو زندگی دیگران؛ باعث می‎شه که آدم از خودش وا بمونه و این باعث بروز مشکلات زیادی می‏شه!

اناهید جان خوشحالم که دوباره یافتمت.
مرسی بهم سر زدی :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد