زلزله!

چی شد یهو این مساله‌‌‌ی زلزله اینقدر مهم شد و ذهن همه‌ی مارو به خودش مشغول کرد؟ این خبر زلزله‌ی شدید تهران، از مدتها پیش مطرح بوده اما تا بحال کسی بهش توجه نمیکرده. اما حالا....

خوب دروغ چرا؟! ذهن من رو هم به خودش مشغول کرده. حتی یه شب خواب دیدم که خونه به شکل وحشتناکی داره میلرزه و من هر کاری میکنم نمیتونم از تخت پایین بیام و حتی نمیتونم فریاد بزنم. این قدر این خواب ملموس و واقعی بود که وقتی پریدم، عرق روی پیشونیم نشسته بود.

یاد چند سال پیش (نمیدونم چند سال) افتادم که زلزله‌ی تقریباً شدیدی شمال رو لرزوند (حدود 6.3 ریشتر فکر میکنم سال 83 بود). یادمه اون روز من توی خونه-شمال- تنها بودم. روز جمعه بود. و پای کامپیوتر هم بودم. یهو دیدم صندلی‌ام داره تکون میخوره و یک آن فکر کردم که برادرمه که یواشکی اومده خونه و داره منو اذیت میکنه. دیدم نه. همه جا داره تکوون میخوره. پریدم بین 2 تا تخت (چون اون موقع تخت من و خواهرم 2 طبقه بودش) و کاملاً این ور اون ور میشدم. کیس کامپیوتر از روی میز افتاد و منم فقط خدا خدا میکردم که زودتر تموم شه. به محض اینکه تموم شد پریدم شیرهای گاز رو بستم و تلفن بیسیم رو برداشتم و پله‌ها رو 4 تا یکی کردم و رفتم پایین توی پارکینگ خونه‌مون نشستم. اما راستشو بخواین نترسیدم. چرا هول کرده بودم. و تا مدتها حس میکردم که زمین داره واسه خودش میلرزه. اما اون لحظه نترسیدم و فقط چشمامو بسته بودم و گوشامو گرفته بودم.

حالا چم شده که هنوز زلزله نیومده، ترس برم داشته؟!! اصلاً وقتی بیرون میری توی اتوبوس و ماشین،همه‌اش حرف از زلزله‌ است. حتی امروز یکی از کارمندای بانک که یه آقای جوانی هم بود  میگفت دست ودلش به کار نمیره چون هر لحظه احتمال میده که زلزله بیاد.!!!

نمیدونم والله. البته از وقتی که پست باران عزیز رو خوندم یه کم آروم شدم و فهمیدم مردن هم همچین سخت نیست




نظرات 14 + ارسال نظر
علیرضا سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 18:08 http://morghehava.blogfa.com

سلام دوست عزیز صبا خانم.
خدا بگم چکارشون کنه که همیشه میخوان ذهن مردم به چیزی مشغول باشه. باور کن اگه این شلوغیهای انتخابات و این بحث حمله احتمالی و زلزله نباشه کار دولت تمومه.
باید یه شلوغی باشه تا ذهن مردم درگیر توسعه و وعده وعیدای دولت نباشه. اگر فضا آروم بشه خیلی چیزا مشخص میشه که نباید بشه.
مرگ هم اصلا ترسناک و چیز بدی نیست.

سلام علیرضا جان/ آی گفتی. آی گفتی. دقیقاً همینه. واِلا بحث زلزله که همیشه بوده، نمیدونم چرا حالا داغش کردن...
بیچاره ما. بیچاره مردم ما...

اسپریچو سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:46 http://esperichoo.wordpress.com

سلام عزیزم! من یه چند روزی نبودم حالا اومدم می بینم چندین پست عقب موندم!
زلزله که ترس نداره، هیجان داره! ولی گذشته از شوخی الان 20 اله که می گن تهران زلزله میاد و خبری نیست! اما اگه ز.نا زیاد بشه حتما میاد شک نکن! این بساط رو هم چند وقتیه آقایون راه انداختن برای منحرف کردن افکار و ولوله الکی انداختن به جون مردم، چون الان داریم نزدیک به روزهای حساسی میشیم، نگران نباش عزیزم!

سلام اسپریچوی نازنینم. صفا آوردین.
از کجا فمیدی؟! آخه فردا میخوایم برین توبه‌ی دسته‌جمعی از کارای کرده و نکرده از خدا طلب عفو کنیم :))
راس میگی منم همین رو میگم. اگه بدونی چه نگرانی افتاده تو جون مردم...
مرسی که سر زدی عزیزم. خوچحالم کردی :‌*

عرفان سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:59

سلام
اولا تشکر از پاسخ به کامنت وثانیا دنیای امروز را باید با شادی ونشاط دنبال کرد اگر توان انرا نداشته باشی که بدین شکل لذت ببری قطعا امیدها به یاس تبدیل شده و رووز اخر فرا خواهد رسید لذا چگونه میتوان امری را که دانشمندان جهان از پیش بینی ان عاجزند در مقطعی مسئله و بحث روز کرد و بران مانور داد ؟
لذا زنگی کن و شاد باش و فکر ان نباش که باطل خواهد شد زندگی برشما
موفق باشید

سلام. ممنون از حضور شما. بله همین طور هست که شما میفرمایین، نباید امروز رو فدای فرداها کرد. مرسی از توصیه‌تون.
پاینده باشید دوست عزیز..

حمید چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:19 http://hshida.blogfa.com

بله دوست عزیز دقیقن همینطوره که میفرمائی. لینکی که گذاشتی (باران) به زیبایی هر چه تمامتر از حقیقت زندگی که خیلی ها به اشتباه مرگ به معنای نیستی و وفا میشناسندش گفته بود و چه بساز از انشاء و تخیل ایشان هم فراتر و زیباترست. مرگ فریبا و دلنشین است و حقیقت زندگی ابدی است.حضرت علی (ع) فرموده اند مردم خوابند وقتی می میرند تازه بیدار میشوند که دقیقن منطبق بر واقعیت مرگ است.شجاعت شما را تحسین و تمجید میکنم. تا بعد خدا نگهدار...

مرسی حمید جان. برادر عزیزم شما همیشه با نظرات ارزشمند خودتون، ما رو شرمنده میفرمایید.
زنده باشید و سلامت دوست خوبم.

المیرا چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 http://limonaz.blogfa.com

سلام صبا جان
این بحث زلزله خیلی منو میترسونه .امیدوارم همش الکی باشه.شبا همش فکرشو میکنم ودیشب داشتم به مامان وبابام آموزش میدادم که اگه اومد فلان کارو بکنید.
نمیدونم خیلی میترسم نه بخاطر خودم بخاطر خانوادم.من خودم تو وزارت کشورم ولی زیاد حرفی ازش اینجا نیست.معلوم نیست قضیه چیه؟دلم برای مردممون میسوزه....

سلام عزیزم. خیلی خوش آمدی.
راستش آدم وقتی بدونه موقع بروز خطر، چه طوری مدیریت بحران کنه، قلبش آرووم میگیره.
من هم دلم برای مردممون میسوزه. به قول یکی از بچه ها که چند ساله هی میگن زلزله میاد زلزله میاد، اما چرا الان داغ شده، خدا داند.
خدا پدر و مادر و عزیزانت، و همچنین خودت رو حفظ کنه. نگرانی به دلت راه نده که ترس برادر مرگه....

آفرینش چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:26

ببین میگن قراره دو سال دیگه کمتر البته ! دنیا آخر بشه . حالا بشینیم هیچ کاری نکنیم که دنیا قراره آخر بشه؟

نه عزیز دلم هرچی که مقدر شده پیش میاد حالا بخواد زلزله باشه بخواد جنگ جهانی سوم ....

مرگ هرکسی هم خدا ازش مطلعه ... به علاوه توی همه جای قران نوشته هرکسی در هر زمانی که مقرر شده میمیره ... میگن طرف عزاراییل رو میبینه بعد ترس برش میداره میره پیش حضرت سلیمان میگه قالیچه پرنده ات رو می خوام .. سلیمان میگه چرا؟ میگه عزاراییل دنبالمه و من نمی خوام الان بمیرم و این حرفا ! خلاصه قالیچه رو میگیره و میره هند ! توی هند عزراییل میاد سراغش ... طرف می ترسه میگه عه تو که اینجا نبودی ... عزارییل هم میگه آره منم وقتی تورو اونجا دیدم تعجب کردم آخه بهم فرمان رسیده بود جونتو توی هند بگیرم ! خلاصه که عزیز من اگر عمر کسی سر اومده باشه چه تهران چه شیراز چه کاندا و چه کره ماه ! ...
چرا ناامیدی و ترس؟
زندگی هنوز جریان داره تا وقتی که هستی هم باید زندگی کنی نه از ترس نبودت همون چند لحظه بودنتو هم خراب کنی که ...

از لحظه لحظه های زندگیت لذت ببر و خوشبختیت رو حفظ کن

سلام آفرینش جونم. بله قبول دارم حرف شما رو در حالیکه این رو هم میدونم ترس یه بخشی از ذات انسانه.
این حکایت رو شنیده بودم و از دوباره شنیدنش هم لذت بردم. مرسی عزیز دلم.
آدم حتی از فردای خودش هم خبر نداره پس الانو عشق است. فقط از خدا میخوام همسری نازنینم و سایر عزیزانم همیشه سالم و سلامت باشن. انشالله.
میبوسمت خانم گل : *

حبیب و نسرین چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:35 http://NASRIN1370.BLOGFA.COM

سلام دوست خوبم
وبلاگ جالبی داری
به من هم سربزن
راستی اگه با تبادل لینک موافقی من رو بانام نون مثل...لینک کن و بعد خبرم کن و بگو با چه اسمی لینکت کنم[گل]

آفرینش چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:53

بوس بوسی

انشالله خودت و تمام عزیزانت 120 سال عمر با عزت و با برکت داشته باشین ...

مرسی فدات شم. و همچنین برای شما.
قربان صفا و مهربونیت عزیزم..

پریا چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 http://missparia.blogfa.com

سلام آجو سپیده ای خوشگلم
خوبم ، شما چطورین ؟
ممنون ، نمی دونم هست واقعاً یا نه ؛ و بخاطرهمینم گفتم مخاطب نداره
مرگ و زندگی دست خداست سپیده ، توکل بخدا
هیچ ترسی از مرگ ندارم ، تازه لحظه شماری هم میکنم ،
از لیلا هم خبرگرفتم ، حالش خوب نیست یه مقدار

سلام پریای نازنینم. مرسی گلم که سر زدی.
آره حالم گرفته شد، الان وبلاگ لیلا رو خوندم،حالش زیاد خوب نیست طفلک.
کاش زودتر درست شه همه چیز.
نه عزیزم چرا لحظه شماری میکنی؟! هنوز که اول راهی. ایشالله شاد و سرزنده و سلامت باشی گلم.
مراقب خودت باش.
میبوسمت :*

باران چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:17 http://bojd.blogfa.com

سلام دوست مهربان
آقای شوهر چطورن ؟ آرزوی سلامتی برای هر دوی شما عزیز دارم.
والله چه زلزله چه یارانه ها چه هر چیز دیگری سیاسیه و میخوان قبل از خرداد فکر مردم متوجه چیز دیگه ای باشه
اما بخدا خود اینا از صد تا زلزله بدترن .
عمر هم دست خداست و همونطور که گفته بودم مردن هم وسیله رفتن به جایی بزرگتر و قشنگتر پس ترس نداره فقط دل تنگی داره برای اونایی که می مونن . همین

سلام باران عزیز. مرسی، جناب همسر خان هم خوبن و هرروز با یه نوع خل بازی من کنار میاد :))
اتفاقاً آریا هم همین چیزارو میگه." از صد تا زلزله بدترند"‌:)) این آخریش که زد کل مملکت رو کون فیکون کرد، الانم ما بازمانده‌هاشیم.
آها پس مطمئن باشم همون طوری که توی وبلاگت گفتی، همه چیز خوچگل پیش میره؟! :))
راس میگی شما، باید منطقی بود...
مرسی محمد عزیز...

سهره چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:00

سلام عزیزم خوبی ..نترس گل جک گفتن اینا..بخند و بهش فکر نکن دست طبیعته اینا دست هیچ کس نیست ک..
..دوستت دارم نازنینم مراقب خودت باش وفکرتو مشغول نکن..خواهر خوب ومهربونم..بیادتم همیشه فدات شم

سلام سهره‌ی گلم. (اون قسمت هایی رو که لازم نبود کسی بدونه حذفش کردم) اما جداً عجب کیفی میده، یواشکی غیبت کردنا.
میام به وبلاگت جئابت رو میدم :))
مرسی گلکم از دلداریت. با وجود شما دوستای نازنینم، از هیچی هراس ندارم...
زنده باشی خواهری....

آمنتیس چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:37

سلام صبا جون مدتی است که ازت خبری ندارم و تو هم سراغی ازم نمی گیری چند تا میل رات فرستادم ولی سند نمی شه و خوشحالم که نوشته هاتو تو وبلاگتم میبینم چون میدونم که حالت خوبه برام میل بفرست و موقعی که آنلاینی بهم تک زنگ بزنم که منم آنلاین بشم وبتونیم باهم حرف بزنیم دوستت دارم به آقاهه هم سلام برسون .آمنتیس

سلام آمنتیس. ای وای. خوبی؟ خودتی؟
ای جونم. به خدا من بهت ایمیل دادم،یعنی واقعاْ به دستت نمیرسه؟ حتی عکسای خواهرم هم بهت ایمیل کردم، اون چی؟ به دستت نرسید؟
ایمیلی جدیداْ از شما به دست من نرسیده. منم دلم برات خیلی تنگ شده.
خوشگل پسرتو از جانب من ببوس.
حتماً دوست دارم با هم حرف بزنیم. خبرای جدیدی برات دارم.
میبوسمت عزیزم.

shima چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:26 http://dbktt.blogfa.com

salam
chon nemitonam bezaramet to liste dostam
mikham linket konam
va biam nekhonamet
eshkal nadare?

سلام دوست عزیزم.
حتماْ باعث افتخار بنده‌است عزیزم. من هم حتماْ فردا بهتون سر میزنم.

دختر بیچاره پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 http://havooo.blogfa.com

سلام دوست گلم
اصلا نترس انشالا اتفاقی نمیوفته اما در مورد اینکه در موقع زلزله نترسیدی: گاهی وقتا اتفاقاتی برام آدم میوفته که تاثیرش رو بعد نشون میده مثل ترس الان شما از زلزله راستش من این تجربه رو داشتم البته توی تصادف که اونجا خودم رو نباختم ولی بعدش تا یکماه نمیتونستم بخوابم دائم خوابای بد میدیدم

سلام عزیزم. ذاستش برای من هم اتفاق افتاده این تصادف لعنتی. به قول شما اون لحظه همه تعجب کردن که من اصلاً نترسیدم. اما همچنان صدای مهیبش توی گوشم میپیچه گاهی اوقات. گرچه الان زیاد اینطوری نمیشم.
مرسی که اومدی. امیدوارم همیشه شاد باشی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد