....

سلام دوستای عزیزم. از من ناراحت و عصبی نباشید. راستش از تنبلی نیست که نمی‌نویسم. نمیخواستم بگم اما راستش خیلی افسرده‌ام این روزا. فکر نمیکردم که اینقدر خاله‌امو دوست داشته باشم. خیلی ناراحتم که حالش داره روز به روز بدتر میشه. هیچ امیدی نیست که از این سرطان بدخیم لعنتی رها بشه. فقط باید دعا کرد که به کما نره. اگر به کما بره، زجرکش میشه.

شاید بیرحمی باشه اما از خدا میخوام اگر خوب شدنیه که زودتر خوب شه و اگر که نه، زودتر خلاص شه. اینجوری کمتر درد میکشه و آزار میبینه. دلم میخواد برم ببینمش، اما رفتن من همانا و داغونتر شدن همان. آخرین باری که دیدمش، مثل یه تیکه گوشت بیجان افتاده بود روی تخت و به زور نفس میکشید حتی من رو هم نشناخت. یعنی الان از این هم بدتر شده؟! تلفنی جویای حالشونم.سعی میکنم زمونایی که آریا میاد خونه، خودمو کنترل کنم و ناراحتیمو بروز ندم، نمیخوام خستگی کار به تنش بمونه.

شاید برم شمال. میدونم که خیلی تاثیر داره، دلم برای مامان بابام هم تنگ شده و حالا قدرشون رو و همچنین قدر سلامتیشونو بیشتر میدونم.

به همه سر میزنم...

پ.ن: رفتم شمال آپ میکنم، شاید این شنبه برم.

پ.ن 2: قدر سلامتیتون رو بدونین..... خیلی زیاد.

 

نظرات 35 + ارسال نظر
حمید پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:23 http://www.hshida.blogfa.com

سلام.کاش این همه پیگیر بروز شدنت نبودنت.ببخشید که ندانسته عدم حضورت را حمل بر کسالت و تنبلی کردم.می بینی چقدر فاصله شادی و غم کوتاهه...هنوز شادی حاصل از رتبه کنکور ارشدت تکمیل نشده بود که خبر ناگوار بیماری خاله اندوه را جایگزین سرخوشی کرد. چه میشود کرد جز پناه بردن به درگاه قادر متعال و طلب شفا از مقام ربوبیت که خودش همه چیزست و جز درگاه رحمت و کریمی او هیچ کسی و دستگاهی کارساز نیست.باور کن بحدی ناراحت شدم و که غم و غصه و اندوه خود م را کاملن فراموش کردم. خالصانه برای سلامتیش دعا میکنم.ایشااله که بزودی سلامتیش را باز خواهد یافت. آمین.

سلام حمید عزیز. نه بابا این چه حرفیه. حق میدم به دوستای عزیزم. برای همین نمیخواستم بگم که کسی رو ناراحت نکنم.
آره واقعاْ گاهی فکر میکنم که اصلاْ هیچ فاصله‌ای نیست.. از شما برادر عزیزم انتظار دارم که ناراحت نباشید و همیشه شاد باشید و قدر لحظه به لحظه‌ی سلامتیتون رو بدونید...
ممنون از دعای خیرتون....

علیرضا پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:25 http://morghehava.blogfa.com

برای خاله ات آرزوی عمر با عزت میکنم. و همچنین آرزوی سلامتی.
باهات موافقم. زنده موندن به هر قیمتی ارزش نداره.
براش دعا کن. اگر بتونه ببخشه برای آرامشش خیلی خوبه.
و .... .
برات آرزوی سلامتی و شادی میکنم.
افسرده از این موضوع نباش. برای آرامش روحش دعا کن. بعضی وقتها روح ما تو همین بدنمون زندانیه.
ببخشید صبا جان این حرفها رو میزنم.
کاش میدونستی الان باید چکار کنی.

سلام علیرضا جان. ممنونم از حضور گرمت و دلگرمی گرمترتون. بله براشون دعا میکنم، برای آرامشش. میدونین با آرامش از دنیا رفتن بزرگترین نعمته. دوست دارم که خوب شه...
خواهش میکنم علیرضای عزیز. همین که یه سفر برم شمال، رفرش میشم. همیشه شاد باشین و بخندین.

سهره پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:57

جانم ..سلام گلم..میفهممت ..چون توو این شرایط بودم ..عزیز خدا کنه این مرض لعنتی ب جون هیچ انسانی نیفته..خیلی غمگین شدم خیلی..مراقب خودت باش ..الهی الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی..صبا جون جدای خاله بودن ی انسانه اونم بخدا من وقتی ی غریبهاین مشکل و داره براش اشک میریزم خاله ک جای خود..معلم قران من هم این مشکلو داشت وقتی شنیدمر فتم عیادتش با اینکه در این عالم نبود اخی ولی وظیفم بود خیلی از سوره هارو اون یادم داده بودهر جا میری خدا بهمرات و تنت سلامت نازنینم

سلام سهره‌ی نازنینم. هیچ وقت غم نبینی عزیز دلم و امیدوارم که دیگه هیچ وقت توی این شرایط نمونی. واقعاً آدم هم برای یه غریبه هم ناراحت میشه چه برسه به فامیل. نمیدونم الان معلم شما در چه حالین، امیدوارم هر کجا هستن و در هر حالی، آرامش داشته باشند.
تو هم همینطور نازنینم. بهت سر میزنم. بوووس بوووسی

فرفر پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:28 http://lampymind.blogfa.com

خیلی ناراحت شدم

انشالله خوب بشن ...

به خودت سخت نگیر خانومی ... افسردگی و ناراحتی تو جز اینکه خودتو دور از جونت بیمار کنه فایده ای نداره ....

مواظب خودت باش گلم ( بوس بوس )

سلام فرفر جونم. ممنونم ازت. نه خیلی دیگه الان بهتر شدم و سعی کردم زیاد بهش فکر نکنم. برای همین نرفتم که ببینمش، گرچه وجداندرد هم دارم.
تو هم مراقب خودت و داشته‌هات باش. میبوسمت...

عرفان پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:37

سلام
خسته نباشید
انشاالله که خداوند منان از برکات و نعمات ورحمت واسعه اش این خانم محترم را شفا بده و دل شما را هم شاد کنه .
البته اگر خدای ناخواسته مشکلی هم پیش بیاد شما نباید خودتون را اینهمه اذیت کنید مقاوم و پایدار و صبور باشید توکل بخدا کنید.

سلام عرفان عزیز. ممنون از شما دوست خوبم. امیدوارم همواره سلامت و شاداب باشید هم شما و هم عزیزانتان.
توکل میکنیم....

باران پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:48 http://www.bojd.blogfa.com

سلام
متاسفم
اما گاهی دست تقدیر اینجوریه دیگه هر کسی به یه دلیلی گرفتار و ناراحته
خداوند شفا بده خاله شما رو
البته من اعتقاد راسخ دارم که اون دنیا اوضاع بهتر از این دنیای مزخرفه فقط مشکل دلتنگی ما برای عزیزامونه
شما هم ناراحت نباشین و مرگ رو انتهای زندگی ندونین
سفر شما هم بخیر باشه

سلام باران عزیز. محمد جان میدونین، هر کسی که در بستر رنج و بیماری باشه، دوست داره زودتر به هر طریقی، حالا یا با خوب شدن یا با مردن، راحت شه. این اطرافیان هستند که نمیتونن با خودشون کنار بیان.
عقاید خوبی دارین، این باعث میشه که آدم آروم شه و منطقی فکر کنه. ممنون دوست عزیزم.

مجتبی جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:45

سلام. اینشالا خدا بتون صبر بده. راستی فضولی نباشه شما خانما چرا به خودتون اجازه میدن هر وقت هوس کردین برین خونه باباتون ولی فقط سالی ی بار برین خونه مادر شوهرتون؟ واقعا فکر میکنید انصافه؟ به خانواده شوهرتون حق نمیدین از عروسشون گله کنند؟ من اگه جای شوهرت بودم خودکشی میکردم. قسم میخورم.

سلام مجتبی‌ عزیز. ممنون ایشالله که روزی خبر خوب شدنشون رو به دوستان بدم.
نه خواهش میکنم، فضولی چرا... مگه من جلوی همسرم رو گرفتم؟ خوب بره.... منم که هر وقت هوس کنم نمیرم.بلکه هر دوماه یه بار میرم. در غیر این صورت باید هر هفته یه بار میرفتم چون هوس کردم :)
دلیل نمیشه که چون راه من از خانواده‌ی همسرم دوره و رفتن به اونجا هزینه‌های زیادی رو در بر داره، و همسرجان نمیتونه یه هفته مرخصی بگیره، از رفتن به خونه‌ی پدر و مادرم سر باز بزنم. چرا خودکشی حالا؟ اونم هر چقدر که دوست داره بره منم با کله میرم اونجا...
زندگی مشترک که گرو کشی نیست، که چون پیش خانواده ایشون سالی یه بار میریم پس پیش خانواده‌ی منم سالی یه بار بریم. از این بازیها خوشم نمیاد. در ضمن مسایلی وجود دارند که دوست ندارم اینجا مطرح کنم. بهتره که از دور هرگز قضاوت نکنیم. در ضمن خانواده‌ی همسرم تا بحال گله‌ای نکرده‌اند نمیدونم چرا این فکر به سرتون زده؟؟؟!!!
ممنون که بهم سر زدید دوست عزیز... خوشحال میشم بازهم بیایین...

دختر بیچاره شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 http://havooo.blogfa.com

آخی عزیز گلم خیلی ناراحت شدم انشالا که هرچه زودتر خوب بشن خاله ت یا هم ..... که لااقا کمتر اذیت بشن . انشالا خدا به شما و بچه های خودشون هم صبر بده
سعی کن خودتو ناراحت نکنی میدونم سخته ولی تو دلت نریز بیشتر اذیتت میکنه مراقب خودت باش بازم بهت سر میزنم

سلام عزیز دلم. مرسی عزیزم دلم نمیخواد دوستای نازنینم رو ناناحن کنم. ممنون از دعات عزیز دلم. سعی میکنم فدات شم. و ممنون از دلگرمیات. امیدوارم همیشه سالم باشی...

آبجی شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام اجو قشنگم
خوبی مهربونم
خدایه من
می فهمم چی می گی ؟
خیلی سخته سخت اونم از فامیل درجه 1 اونم موجودی عزیز و نازی مثل خاله
نمی دونم چی بگم
خدا کنه خدا خودش بهترین راهو جلویه پایه همه بزاره.
زجر کشیدن خیلی سخته خیلی ولی می گم زجر مریزی تو این دنیا باعث پاکی ادم تو اون دنیا نی شه....
نم دونم اگه اینجور مسائل نبود و این حرفا چه جوری می شد این زجرو ناراحتی ادمارو گاهی توجیه کرد ...

خدا جون خاله دوس جونه من و کمک بده
آرومش کن آروم
تحمله همه چیزو همه دردا رو واسه خاله خواهر عزیزم که خوب طبیعتا خاله منم می شه راحت کن....
و به خواهر مهربونممم صبر و آرامش بده.
خوب کاری کردی رفتی شمال حتما ارمتر می شی عزیزم.
سلام مامانینا رم برسون.
راستی بابته دعاهات ممنونم به خدا ببخش که ناراحتت کردم و نگران.
می بوسمت عزیزه دلم

آبجی شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

خواهری مهربونه من
نمی دونم چقد می تونی بفهمی که تو اون شرلیط چه حالی داشتم
اینقد داغون بودم که ....
و اصلا دوست نداشتم اون حسمو تو اخر هفته بهت انتقال بدم واسه همین اونجوری گفتم از طرفی به دعاهاتم احتیاج داشتمو ارومم می کرد...
دوست داشتم همه چیز که تموم شد بهت بگم واسه همین گفتم شنبه چون نی دونستم باید چی بگم اصلا.....

نمی دونم
دوست نداشتم اصلا ناراحتت کنم. به خاطر همین هیچی نگفتم ....
می دونستم حساسیو مهربون و ناراحت می شی.. و نگران.
الهی قوربونت برم
ان الله فردا شما ل خوش بگذره جایه مارم خالی کن
دلم خیلی برایه شمال تنگ شده خیلی
ان شالله حاله خاله جونم بهتر می شه .. و ارومتر می شه....
راستی باشه این شیرینی به اون در
ولی من حتما حتما شیرینیش و می دم....
راستی شوشو داره امشب با اون حالش راه میفته که به دوشنبه صبح برسه
دعا کن که بتونه از پسش بر بیاد.
و مشکلی تو راه واسش پیش نیاد
من اصراری به اومدنش ندارم سلامتیش برام از هر چی مهمتره....
خدا سایه همه عزیزات و به خصوص شوهر و پدر مادرتو بالا سرت حفظ کنه ممنونم عزیزم
بوس

آبجی شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

قدمه همتون سر چشمام اجوهایه گلم
اینقد دوست دارم اینقد دوست دارم همتونو تو عروسیم ببینم مخصوصا اونجا واسه اولین بار
بچشم

شما تشریف بیارید تو کلبه درویشی اینده معلوم نیسته ما
چشم من واسه اجوهام پارتی هم میگیرم سورم می دیم بندری هم می رقصم تازه کردی هم می رقصم.

تا اخر عمرمم که شده باشه باید از زیر دینتونو محبتاتون در بیام...
دوست دارم می بغلمت
احساس کردم دلم واست تنگ شده خواهری من
کاش شوشو اینقد بد قلق نبود تو دنیایه مجازی و منمی تونستم راحت باشمو و وقتی می ام تهران ببینمتون
خدا جون کمکم کن....

آبجی شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

آره خواهری گاهی فقط تو اینجور لحظاته که ادممی فهمه چقدر طرفه مقابل و دوست دارهو واسش مهمه
.
به خدا حالت تهوع داشتم از بس گوشی تلفن دستم بود در انه واحد با 100 نفر صحبت می کردم.
همش می گفتم خدایا چرا کرمانشاه بوشهر هواپیما نداره
نمی دونی چه حالی داشتم دوست داشتم کنار تختش بودمو دستشو می گرفتمو با یه دستمم همونجور که بیهوش و خوابه موهاشو نوازش می کردم.
خیلی استرس داشت خیلی زیاد
دکتر رک و راست بهش گفته بود عملت خطرناکه و احتمال هر اتفاقی هست
دوست داشتم فقط بودم
پیشش می بودم.....
حالا بدیش به این بود که یه حسه غد ی هم تو وجودم بود که نمی زاشت گریه کنم جلو اونا پشته تلفن یا حتی جلو شوشو......
همش می گفتم اگه گریه کنمو ناراحتیمو ببین استرسش بیشتر می شه....
خدا رو شکر که گذشت واسه همین چیزی بهت نگفتم تا ناراحتت نکنم....
می بوسمت خواهره مهربونم ممنونم بابته همه جیز

آبجی شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:47 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

هیچی
خوب مگه چیه
اومدم فقط یواشکی بوست کنمو برم
بوس

ای الهی من قربونت برم. دلم برات تنگیده...

پریا شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:04 http://missparia.blogfa.com

سلام عزیزدلم
خوبی ؟؟؟ بهتری ؟؟
از ته ته دلم برای خاله ت دعا میکنم گلم
خودتو ناراحت نکن ، میدونم سخته ولی همه ما یه روز رفتنی هستیم
اینجاست که باید بگم :
زندگی بافتن یک قالیست
نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین !!
نکند آخر کار
قالی زندگیت را نخرند ..

وهمکارم ، سپردمش به خدا و خدا هم خوب جوابشو داد .
مواظب خودت باش نازنینم




مرسی پریای نازنینم. آره الان خیلی خوبم و بهترم. ممنون از دل پاکت نازنینم. وای این همون شعریه که خیلی دوستش دارم. مرسی که اینجا هم مطرحش کردی.
مراقب خودت باش و از گزند همکار بد در امان :‌*

آکاشـا شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:28 http://akasha.blogfa.com

برای خاله‌ت... متاسفم و امیدوارم سلامتیش رو خیلی زود به دست بیاره...
یعنی الان شمالی؟!

مرسی هدیه جان. من هم امیدوارم.
آره ور دل خودتم. میای ببینمت؟

سیما یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:06 http://alamatetaajob.blogfa.com

عزیز دلم به خدا توکل کن.خودت می دونی سرطان بیماریه سختیه و واقعا ادم باید حقایق رو بپذیره...همه ما دعا می کنیم برای خاله ت...تو هم خودتو ازار نده و از خدا بخواه هر چی خیره همون پیش بیاد.....

سلام سیما جونم. بله اگر آدمها واقعبین باشند خیلی چیزها رو میتونن براحتی بپذیرند تا کمترین آسیب رو ببینند اما خیلی سخت بدست آوردن این واقعبینی. دیدن دخترخاله‌ی مجردم که تنها دلخوشی‌اش مادرشه ،قلبمو آتیش میکشه. ممنون سیما جونم که سر زدی...

آبجی یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام اجویی
صبحت بخیرو شادی و نور عزیزه دله خواهر
الان فک کنم شمالی نه یا تو راهی
الهی اخی داداش چه می کشه از غمه دوری ....
زود بیایا گناه داره تنهایی
ما هم گناه داریم دلمون می تنگه
دوست دارم
بوس

سلام عزیز دلم. خوبی؟ امروز ساعت ۱۲ رسیدم شمال. جاااااااااااات خالی خواهری... بهت سر میزنم.

دختر بیچاره یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:32 http://havooo.blogfa.com

بابای آرتاخان یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 http://artakhan.blogfa.com

خداکنه مرگ خیلی دیر اتفاق بیفته ولی وقتی که قراره بیفته در صدم ثانیه بیفته . . . بدون اینکه حتی بفهمی از کجا خوردی بری . . .
یعنی می شه ؟
آرزوی صبر برای خانواده که می دونم خیلی سخته . . . مریض داری

گل گفتی بابای آرتا خان. ولی تینم خودش یه نعمتیه که گیر هرکسی نمیاد...
ممنون.. امیدوارم هیچ وقت غم و بیماری در عزیزانتان نبینی....

رله دانلود یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:41 http://rele.mihanblog.com

سلام دوست عزیز ممنونم که به ما سر زدی ، ضمنا بلاگ بسیار زیبایی هم داری

مرسی رله جان. ممنون از وبسایت بسیار خوب شما....

عرفان یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:23

سلام
نگرانتون هستم مشکلی پیش امده؟
کاش اخباری ازتون داشتم
خدا بخیر کنه
دعا میکنم برای سلامتی شما

سلام دوست عزیز. ممنون از اینکه سر زدید.
من تازه امروز اومدم شمال و الحمدالله همه چیز خوبه.
ممنون از دعای خیرتون...

آبجی دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:40 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام اجو سپیدم خوبی خانومی
چه خبرا ؟
ای جانم حتما الان حسابی داری شمال کنار مامان بابا خوش می گذرونی شوهری هم که فعلا بره سماق بمکه تا خواهری ما برگرده
گناه دارهاااااا نه بهت اونجا خوش بگذره کنگر بخوری لنگر بندازیاااااااااااااا زود برگرد...
نه یهو فک کنی به خاطر خودمون می گیماااااااا نه ابداااااااااااا از این فکرایه بد بد نکن
فقط به خاطر داداش آریا گفتیم.
بوس
بوس
ممنونم خودمم امیدوارم امروز یه کم بعداتر با خبرایه خوب خوب بیام

آبجی دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام عزیزه دلم
خوبی قشنگیااااااا
هوم
من فک می کردم فقط کنگرایه کرمانشاه خوشمزست تا نگو برایه اونجا هم همینجوره .............


داره دل و رودم می اد تو دهنم.....
حالت تههوع گرفتم از استرس
از صبح ساعت 7 که رفته تا همین الانه الان هیچ خبری ازش نیست
دلمو زدم به دریاهو یه اس ام اس زدم چون می ترسیدم نکنه زنگ یااس ام اس واسش مشکل ساز بشه یا هول بشه
ولی هنوز جواب نداده
اجویی دعامون کن سر درد گرفتم

سهره دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:58

سلام نازنین امیدوارم ک ب سلامت برگردی..بهت فکر میکنم و برای خاله خانومتون دعا میکنم.. مراقب خودت باش خانوم..و ب مامان سلام برسون عزیزم

سلام سهره‌ی نازنینم. ممنون از این همه مهربونیت فدات شم. دلم تنگت شده.. حتماْ بهت سر میزنم نازنینم..

آبجی سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام اجویی سپیده شمالی من ....
اهان یاده یکی از شعرایی که داداش سلمان می خوند تو اردوها افتادم
سپیده جانوم
جهاز زن گرونه سپیده جانوم .....

یادش بخیر
خوب خواهری دیگه خوشگل کردی و رفتی ارایشگاه ما رو تحویل نمیگیری مبارک باشه عزیزه دلم.
مامان خوبه خاله بهترن ؟
سلام برسون ؟
زودی هم بدو برو خونتون داداشم گناه داره .....
بوس

دختر بیچاره سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:54 http://havooo.blogfa.com

سلام عزیزم
خوبی ؟ هنوز نتونستی آپ کنی ؟

سلام قربونت برم. به زودی ایشالله... مرسی که به یادم هستی... بووس بوووس

آبجی سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

ای جانم
خوشگله من
اجو قشنگیایه من
ای جانم
بیا بیا منم ببوسمت که دور از چمشایه داداشه من خودت و خوشگل کردی .....
اخی الهی می گم بچه مثبته هااااااا همه اخلاقاش عینه این بچه مثبتایه درس خونه حتی زیر تلویزیون خوابشون می بره....
اره اینقد معصومانه می شن......
کی بر می گردی ؟
ای الهی دورت بگردم
مببارک باشه مانتوت اینقد دلم خواست منم از اون مانتوهاااااااااا
خوب اجویی تن تن تن واسم عکسشو بزار
اخ جون وای مانتو 95 تومنی باید خیلی قشنگ باشه مخصوصا که اجومم دوسش داشته....
ای دست رو دلم نزار از کادو روز زن
حالا شوشو من یادش هست ولی خوب همش به خاطر مسائل مالی کنسل می شه ما داستانها داریم سر کادو تولدامونو عیدی و روز زن و مرد و سالگرد ازدواج.
مثلا یه جایی یه پولی ازش قرض گرفتم یا یه چیزی واسه خونه ما خیرده که سفارشو بهش داده بودن
روش نمی شه از اونا پول بگیرهو نمی گیره هم
منم می گم خوب اونی که خریدی پولشو من بر می دارم جایه مثلا کادو تولدم بازاز این ور خودمم روم نمی شه از مامانینا بگیرم هیچی همه جیز می شه به نام من ولی به کام بقیه ......
ای جانم منتظرم پست جدید بزاری و داستانشو بگی
می بوسمت خواهری من

پریا سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:06 http://missparia.blogfa.com

قربونت بشه پریا

خدا نکنه عزیز دلم. چاکریم....

سوگل سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:45 http://voroodmamnoe.persianblog.ir/

صبای نازنین امیدوارم که خاله هر چه زودتر راستی به روز کردم خوشحال میشم حضور پر مهرتون رو در خانه ام پذیرا باشم[گل]

مرسی سوگل نازنینم. رو چشمم حتماً بهت سر میزنم...

پــریـا سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:14

قربانت...

آمنتیس سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:32

سلام .بابت خاله جون متاسفم .عزیزم زیاد غصه نخورامیدوارم خدا شفای عاجل بهش عنایت کنه .

مرسی عزیز دلم. خدا مامان گلت رو برات حفظ کنه...

حمید سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:58 http://hshida.blogfa.com

سلام دوست گرامی.خوبی الحمدالله...خاله جونتون چطورن؟بهترن؟نگران نباش ایشااله بلا دوره. تو بجای اینکه به اون بنده خدا روحیه و توان بدی تا امیدوار و قدرتمند با اهریمن زشت خوی بیماری و مرگ مبارزه و با مرارت زندگی مدارا کند ظاهرن روحیه خودتم باختی و تزلل اراده و کاستن روحیه و بروز یاس و نومیدی آفت زندگی است.آفرین خواهرم از همین حالا عزمت را جمع و شال و کلاه کن دوش بدوش خاله مصمم گام بردار و از کویر دلتنگی رهایش ساز..
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز...

سلام حمید عزیز. ممنون از شما برادر عزیزم. نه خوب، حال خوشی که ندارند. فقط باید به خدا امید یه معجزه داشت... ممنون از حرفهای قشنگی که زدید من فکر میکنم برخورد اطرافیان با بیماریِ یک فرد بیمار خیلی تعیین کننده است. رو چشمم حتماً تهران که رفتم به دیدنشون میرم. بازهم ممنونم که به یاد خواهر کوچیکتون هستین و سر میزنید...
سلامت باشید همیشه ایشالله....

کامل حسینی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:58 http://wwww.zansti.blogfa.com

برای خاله ات دعا میکنم

مرسی دوست عزیزم. همیشه شاد و سلامت باشید

آبجی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام اجویی من
خوبی خانومی
پاشو بیا برو سر خونه زندگیت دیگه چه خبره ؟
داداشه ما دغ کرد ...
امان از درد دوری امان از درد دوری

در مورد نوشته ای که واسم فرستادید در مورد اون ادمایه از خدا بیخبر
با همشون موافقم و دستتم درد نکنه برایه اون اقدامی که کردی امیدوارم نتیجه بده.....
هی دیگه چه خبر ؟
زود بیا دیگه می دونی چند وقته مطلب ننوشتی عزیزه دلم .
دلتنگیم .
بوس

آبجی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:35 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

راستی هزار بار مهربونی و هزار بار سلامتی و هزار بار خوشبختی و هزار بار لبخند تقدیم به خواهر گلم....
روز زن مبارک عزیزه دلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد