آریا نوشت!

کتکم میزنه وبعد التماس میکنه که ببخشمش. تا رد خون رو تو یه جای صورتم نبینه دست از لگد‌پراکنی هاش نمیکشه، اگر جیغ بکشم بدتر میکنه و باید بی‌صدا دردِ خورد شدن استخوان‌هامو تحمل کنم...

اشک توی چشمام جمع میشه اما میخوام محکم به حرفاش گوش بدم که بتونه تکیه کنه و حرفشو بزنه. اونقدر توی صداش ردِ ناله دیده میشه که قلبم یه جورایی میشه. ادامه میده:

بعد می‌افته به غلط کردن و گ..ه خوردن و اینکه منو ببخش. به خدا عاشقتم.

گفتم چرا تحمل میکنی دختر؟ ارزشش رو داره؟ دوستش داری یعنی واقعاً؟؟؟؟؟؟؟؟

بعد پیش خودم فکر میکنم که وقتی یه بار آریا باهام تند حرف زد، فقط تند حرف زد، چقدر غرورم شکست. چقدر براش خط و نشون کشیدم که حق نداره باهام اینجوری حرف بزنه و الّا براش دارم. اونروز باهاش قهر کردم و اون چقدر عذر خواهی کرد. چقدر به غرورم برخورده بود و همه‌اش از خودم میپرسیدم که من که همیشه بهش احترام میذارم چرا باید به خودش اجازه بده باهام اینجوری تند و با صدای بلند حرف بزنه. و چقدر توی اون 2 ساعتی که باهاش قهر کردمو رفتم روی تخت دراز کشیدم به صورت مقطعی ازش متنفر شدم و به سختی بخشیدمش و دوباره عاشقش شدم. و حالا.....با شنیدن صحبتای دوستم با خودم فکر کردم، مگه میشه آدمی کتک بخوره و هنوز شوهرش رو دوست داشته باشه و ازش متنفر نشده باشه؟ مگه میشه اجازه بدی که کسی اینقدر خوردت کنه؟!! آخرشم با یه گل خرت کنه؟ این دوست داشتنه؟ نه این دوست داشتن نیست ترسه از خراب شدنه تموم آینده‌اته. این انکاره..

وقتی میون صحبتاش به زور و به تلخی میخنده و میگه خوب کتکاری تو زندگی همه هست! میگم: نیست. چرا باید باشه؟ مگه بچه‌ی مهدکودکی هستین که همو میزنین؟ بشینین مثل آدم حرف بزنین. چرا کتک؟ بازهم به زور میخنده و میگه ای بابا چقدر سخت میگیری... ولش کن. دیگه چه خبر؟...

هنگ میکنم. شاید من مشکل خاصی نداشته باشم توی زندگیم و من شانس آوردم ،شاید منم اگر جای اون دختر می‌بودم، میخندیدم.

یه آن، آریا و تموم رفتاراش باهام، میاد جلوی چشمم. تموم مهربونیاش و احترام گذاشتناش. حتی بعضی از کاراش و خونسردیاش که حرصم میداد و لجم رو در می‌آورد. یه بار بهم گفت که خوشش میاد که از خودم دفاع میکنم و نمیذارم بهم زور بگه. یادمه گفته بود که اون کسی که زور می‌شنوه به اندازه همون کسی که ظلم میکنه مقصره. یادمه بهم گفت که از آدمای ضعیف خوشش نمیاد.

آریا جون ممنونم ازت که بهم فرصت دادی عشق رو تجربه کنم. دوستت دارم...


نظرات 24 + ارسال نظر
افزایشترافیکسایتهایشما پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:30 http://www.p30rank.ir

..•:*¨`*:•..
بچه ها یه سایت جالب و باورنکردنی پیدا کردم..•:*¨`*:•..
بازدید میاره واستون تا 5 میلیون نفر در ماه
باورنکردنیه..•:*¨`*:•..
رتبه جهانی در الکسام طی 2 هفته شد 500..•:*¨`*:•..
http://p30rank.ir..•:*¨`*:•..
هم رایگان داره هم واسه اونا که وقت امتیاز گیری ندارن پولی داره..•:*¨`*:•..
الان من بازدیدم بالا رفته و تبلیغ هم گرفتم..•:*¨`*:•..
تازه به 100 نفر درماه هاست سی پنل نامحدود رایگان میده..•:*¨`*:•..
..•:*¨`*:•..زودی یه سر بزن پشیمون نمیشی..•:*¨`*:•..[گل][گل][گل][گل][گل][گل]

تنها پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:32

چه شوهر بد اخلاقی

بیشتر فکر کنم روانیه تا بد اخلاق..

m$t پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:17 http://www.mrmostafa.blogsky.com/

جالبه ها...

بعضی آدما چی باهالن... یادم باشه بیشتر برم سراغ احوالات مردم...

تو هم کلا زندگی رو جدی نگیر، نمیگم سخت نگیرا... اصلا سخت بگیر... ولی جدی نگیر

خوش باشی و شاد و سرحال و اینجوری و

فعلا

سلام. مرسی سر زدی... نه سخت میگیرم نه جدی... اگر این جوور بودم تا حالا ۷ تا کفن پوسونده بودم :)) نمیگم خیلی ریلکسم اما نسبت به خیلی از آدما خیلی بی تفاوت شدم فقط کسانی برام اهمیت دارن که از ته دل دوسشون دارم...
شما هم شاد باشی دوست عزیز...

حسین پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:09 http://www.akslar.com

سلام دوست گرامی هر روز به وبلاگ شما سر میزنم واقعا حرف نداره خسته نباشید میگم به شما و ارزوی موفقیت دارم برای شما

شیرین خانومی(دختر بیچاره) جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 http://havooo.blogfa.com

سلام صباجون
بالاخره اومدم
راستی این داستان واقعی هست آیا؟ خیلی دلم سوخت .
من وهمسری هم باهم دلخوری میکنیم گاهی ولی اینجوریشو ندیده بودم دیگه
بعد جالبه خودش رو هم از دسته نمیندازه و میگه تو همه زندگیا کتک کاری هست
عجبا از این تفکر

سلام شیرین خانومییییییییییییییییییییییییییی. خوشحالم که بالاخره عوضش کردی.. اسم قشنگیه...
آره عزیزم واقعی و زنده‌است. مسئله اینجاست اختلاف توی زندگی همه هست منتها باید بدوی چی کار کنی که خورد نشی. من از این دست از مسائل زیاد شنیدم و خوندم. اما از نزدیک ندیده بودم که اونم به لطف همسایه‌ی عزیزمون، دیدم.
خدا نیاره :(

حمید جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 http://hshida.blogfa.com

سلام خواهر جان.
هر لحظه به رنگی بت عیار عیان شد
دل برد و نهان شد.
امتحانات تمام شد
دوستان دعا و ثنا کردند
نتایج اعلام شد
قبول شدگان مسرور شدند و رد شدگان مغموم
از شیرینی و ... که خبری نشد هیچ !!! بلکه ارادتمندان فراموش شدند.
هر روز بهانه ای عذر نیامدن و طومار گلایه ها را پیچاندن.
سرآخر به کجا رسد و به کجا رود این کاروان نه من میدانم نه هیچس دیگر..

خدمت رسیدم....

فرفر جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:12

واقعا برای منم همین سواله .... رفتار اینجور دخترا و موندگاریشون ....

شاید باورت نشه که با یکی از برادرام الان مدتهاست سر همین تند صحبت کردنش قهرم ...
برادر بزرگم که اختلاف سنی 15 ساله با هم داریم ... عزیزترین برادرم بود .. اما وقتی تند صحبت کرد باهام توی روش ایستادم و بعدم دیگه قهر ...
گاهی سر مسائل دیگه قهر میکردم باهاش این اواخر اما خودم پیش قدم میشدم .. اما وقتی شخصیتم اینجور بخواد توی محل زندگیم لگدمال بشه ... تحملشو ندارم !
خیلی وقتا جلو خیلی چیزا میشه کوتاه اومد اما جلوی پرخاش و توهین و دست بزن و ظلم ... نه !
یه ضرب المثل داریم که ... از تاب لاعلاجی به گربه گفتم خانم باجی .... جریان این دختره است ... شاید چاره ای نداره ... شاید توانی نداره !
شاید هم واضح تر بگم عرضه نداره که چاره ای پبدا کنه و توانش رو اجرا کنه ...

قدر همسر نازنینت رو بدون

سلاااااااام. خوبی؟ اوه اوه تو که کله خرابتر از منی. با اینکه اصلاً و ابدا طاقت قهر ندارم اما غرورم خیلی بیشتر از این حرفاست.
امیدوارم این مسئله زودتر حل بشه و داداشیت بدونن که اشتباه کردن.
میگم چه ضربالمثل باحالی گفتیا. کلی لذت بردم. مرسی گلم.
قدر همسر جونو میدونم اگر گاهی با خونسردیاش حرصم نده :))

فرفر جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:17

راستی از یه چیز مطمئنم ... اینکه اگر آدم خودش احترام زبانی و رفتاری رو نگه داره کار به اینجاها کشیده نمیشه ....
اگر یه بار توی زندگی توهین بشه یا بد یه ضربه سبک دست چه با یه کلمه ... دیگه رو تو روی هم باز میشه و پرده حرمت از بین میره ... چون هرکاری بار اولش سخته .. قبحش که بریزه دیگه ریخته ...
اگر همون بار اول به بهترین صورت مرمت نشه دیگه امیدی با بازگشت ارج و قرب سابق نیست

آره من هم روی احترام زبانی و رفتاری خیلی تاکید دارم. خدا نکنه که روی دو نفر به خصوص زن و شوهر به روی هم باز بشه و پرده‌های حرمت دریده شن.
مرسی عزیزم از نکته‌ای که اشاره کردی...

باران جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:35 http://www.bojd.blogfa.com

خوب می بینی تحصیلات چقدر تاثیر داره روی اخلاقف و رفتار آدم
آریا دقیقا آینه رفتار شماست صبا خانم

سلام محمد عزیز. بله تحصیلات خیلی مهمه. اما من افراد تحصیل کرده‌ای هم دیدم که خیلی اخلاق بدی دارن.اما اینو که میگین آیینه رفتار، قبول دارم. اینکه نذاری کسی بهت زور بگه، خیلی مهمه.

گلبرگ جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:47 http://golbarg31.blogfa.com/

بعضی وقتها باید جای طرف باشی تا بگی چرا تحمل میکنه

اوهوم. راست میگی عزیزم. گاهی بی پناهی، نداشتن یه خانواده‌ی حامی، یا حتی داشتن یه بچه ی بیگناه و هزار و هزار موارد کوچیک و بزرگ دیگه، موانعی رو ایجاد میکنند برای آدم که برای رد شدن ازشون، یه اراده‌ی خیلی خیلی قوی به همراه کنار گذاشتن احساسات، میخواد.
مرسی گلم که سر زدی. میبوسمت...

علیرضا شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:52 http://morghehava.blogfa.com

سلام صبا جان
خوشحالم که خوشبختی و همسر خوبی داری. براتون آرزوی شادی و سلامتی و خوشبختی روز افزون دارم.
هر کس زندگی رو یه جوری تجربه کرده.
بعضیها گمان میکنن کتک خوردن و زور شنیدن و لگدمال شدن جزو لاینفک زندگیه و غیر از این براشون نامفهومه.

به هر حال خوشحالم که زندگی آروم و همسر خوب و فهیمی داری.

سلام علیرضا جان. مرسی از این همه لطفتون. فقط اگر یه ترنم نازنین هم مثل ترنم شما داشتم، هیچی نمیخواستم از خدا جز سلامتی..
همیشه شاد و خوشبخت باشید..

بابای آرتاخان شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 http://artakhan.blogfa.com

یه همکار خانم داریم که آخرهای خدمتشه . ظاهرا اونقدر از شوهره کتک خورده که در طول سالها بهش عادت کرده و یه جوری عقده ی مازوخیسم توش رشد کرده . به نحوی که وقتی از کتک های شوهرش حرف می زنه می شه برق لذت رو تو چشماش دید . خودش چیزی نمی گه اما می شه اینطور برداشت کرد . الان 25 ساله که ازدواج کرده ولی هنوز هم کتک می خوره . ببین ! آدمیزاد تا کجا قابلیت پست شدن داره !

وااااااااااااااااا... طفلی. یه بار نوشته‌های کسی که خیلی شکنجه شد توی زندان رو میخوندم(از وبلاگش) میگفت اون لحظه وقتی زیاد کتک میخوری، دیگه بدنت سِر میشه، بیشتر دلت میخواد حرص طرف رو در بیاری، بیشتر جری میشی.. من که فکر کنم اگر اونقدر کتک بخورم میمیرم :))

آبجی شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام قشنگیایه من
خوبی خانومم
ای جانم ای جانم
...
چرا اخه ؟
واقعا واقعا کتک ردخون ....
دوباره ....
نمی دونم خواهری هیچ کش از دله کسی خبر نمداره
اونم شاید دلش خونه که هست ولی به خاطر حفظ زندگیش و خیلی اجباراایه دیگه مجبوره ....
نمی دونم
کاش یه کاری می کرد صحبتی حرفی مشاوره ای چیزی
چون الان که جووننو تو این سن و سال اینجوری وای به حال بعد
حالا فک کن نی نی دارم بشن بعد جلو نی نی می خواد کتکم بزنه....
وای خدایه من کتک ....
دیگه به بچه ها کتک نمی زرنن وای به حال زن و شوهر .....
من اگه یکی یه حرفه بد بهم بزنه تا عمز دارم یادم نمی ره شاید به روش نیارم ولی یادم نمی ره
حالا وای به حال اینکه کتکم بزنه.....
البته من گاهی چون نمی تونم از پسه کارایه و حرفایه شوشو البته از نوع بی منطقش بر بیام کتکش می زنم
البته همیشه دردم می گیره
یعنی وقتی می زنمش دسته خودم بیشتر درد می گیره خواهریییییی

خوبی قشنگیایه من
ای جانم دلم واست تنگ شده بود
فقط می تونیم اسشون دعا کنیم
ان شالله زندگیشون اروم بشه ....
و دوستت هم می خواسته صد درصد درد دو دل کنه که سبک شه و بتونه دوباره عاشق مردش بشه ......
می بوسمت

باران مامان ترانه شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 http://www.tarlanak.persianblog.ir

داستانت خیلی قشنگ بود

مرسی باران جان از حضورت...

آبجی شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:37 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

وااااااااااااااا
خواهری این حرفا چیه ؟
یعنی من و تو این مدت اینجوری شناختی ؟
منمعمولا خصوصی ها رو بهت می گم مثل همین قبلی که گفتم عمومیش نکن
و اینکه حتی منم اگه نگم تو این مدت تا حالا همچین مشکلی برامون پیش نیومده ماشالله اینقد با کمالات هستی و فهمیده که خودت بهتر از من می دونی که کدوما رو عمومی کنی کدوما رو نکنی
منم هیچ وقت از این بابت نگران نبودم
یعنی با اعتماده کامله کامل همیشه واست می نویسم .
به خدا همیشه مثل خواهر خودم که نه از اونممحرم تر می دونم چون من خیلی حرفارو به خاطر یه سری مصلحتااا به خانوادمو خواهرام نمی زنم ولی راحت به اجوم می گم.....
دیگه این حرف و نزنی که ناراحت می شم.....
نمی دونم اون اقا کگی بوده ولی اصلا حرفشون منطقی نیست حتما یه چزیش می شده خوب مگه شما چی گفتی اینکه گرفتاری بعد بهش سر می زنی مگه حرفخ بدییه که ابروشو برده باشی..
وا دهنم این هوا باز موند ....
ببین این قد بازموند.....
خودشو به قوله گرگانیا ناراحت نکن عزیزم
نمی خواد زیاد به حرفش فکر کن
گاهی ادمایه این جوری ÷یدا می شن .
وایسا من یه چیزی تعریف کنم
ساله دوم نه وم دانشگاه بودم
مسیر بوشهر تهران و و همینطور تهران گرگان و با هوا÷یما اومده بودم
ولی چون مستقیم نبود با دو تا پروازه جداگونه باید یه 1-2 ساعتی هم تو مهراباد معطل می شدیم
خلاصه پرواز خیلی بهکم فشار اورده بودو حسابی سر درد داشتم......
تو پروازه تهران گرگانه یه دختر خانوم نشست کنارم دانشجویه زبان بود دانشگاه آزاد گرگان....
خلااصه از همون اولش یه جوری بود
مثلا وقتی مهماندار گفت گوشی هاتون به خاطر تداخل خاموش کنید و من این کارو ردم
برگشت بهم گفت گوشیت اسباب بازیه داری خودنمایی می کنی.....
منم همینجور دهنم باز
ولی هیچی نگفتم
نمی دونم متاسفانه یا خوشبختانه تو خانواده یادمون دادن تو اینجور مواقع یا فقط یه لبخند به طرف تحویل بدیم یا هیچی هیچی هیچی .....
به هر حال اون لحظه پیشه خودم(اون موقع زیاد موبایل مثل الان نبود دسته هر کسی
) وساطاش یهو برگشت بهم گفت می دونی دلیشز ایتریت یعنی چی ؟
منم اصلا هواسم به این کلمه نبود یعنی یه جوری اصلا اتمسفرش واسم دلچسب نبود واسه اینکه یزاد باهشا حرف نزنم گفتن=م نه
بر گشت گفت یعنی کقافته خیابونی .....
منم هیچی بهش نگفتم یعنی اصلا واسممهمونبود و منظورشو نفهمیدم
وقتی ÷رواز نشست و خواتسیم بیرون بیایم از هواپیما وسایلشو که جمع کرد برگشت بهم گفت تو معنایه همون کلمه ای...............

واقعا غیر منتظره بود هنوز اون دختر اون کلماتش و اون مسافرت یادمه و خیلی از مواقع بهش فکر می کنم که چرا اون حرف و زد
من که کاملا متناسب لباس ÷وشیده بودم حتی محجبه بودم و نه رفتاره بدی باهاش داشتم نه حتی بی ادبی و شیطنتی با کسی
چرا اینجوری گفت مگه در مورده من چی فکر کرده بود.....

آبجی شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:46 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

مخلصه کلوم
ولش کن زیاد بهش فکر نکن.....
خوشحالم که شوهره با فهم و درک و شعوری داری .
و اینکه
چه جالب ÷در شوهرمم واسه من اولین باری که رفتم کرمانشاه لباس کردی خرید با تمامه زلم زیمبوهایی که لازم داشت
وقتی اونجا تو مراسماشون لباس کردی می پوشم یا کلا حتی تو خونه دست می گیرمو باهاشون کردی می رقصم خیلی کیف می کنن
تو اینجور جاها که فرهنگه خاصی دارن اینجور کارها باعث عزیز شدن می شه
هر چند که من لباس کردی رو واقعا دوست دارم ... مخصوصا اون گشاد بودنشون .
یه جوریه شوشو اینا زیاد تو فامیلشون عروسه فارس ندارن اونایی هم که هستن خیلی برخوردایه مناسبی نداشتن باهاشون واسه همین تو کله فامیل خوب تونستم خودمو جا کنم همینوطر یه سری چیزایه دیگه که بعضیاشو اجویه قشنگم گفت و پر روم کرد.....
ای جانم خواهرم تحویلم نگیه کی بگیره
دلم یهو بستنی انار با لواشک و الوچه و رب اناره روش خواست
ولی ای داده بر من که جام جهانی شروعغ شدهوو شوشو تهدید کرده که دیگه حق نداریم بهش کاری بدیمو می خواد فوتبال نگاه کنه........
تازه دیشبم فرستادیمش خونه داداش بخوابه تک و تنها همش نگرانش بودم نکنه لو لو بیاد بخورتش
همش بهم می گفت لولو تو رو می خوره من گوشتم تلخه نمیخورتم..........
ای جانم
دوست دارم خواهری ....
خوشحالم که اینجا دوستی دارم که می تونم راحت باهاش درد دو دل کنم خیلی خوشحالم
ای وای داداش احسان ÷اک یادم رفته بود
اگه این نوشته هایه من و بخونه چی فکر می کنه در موردم
می گه عجب دختر خاله زنکیه ......
ن هبه خدا ......
خوش باشید عزیزه دلم
دوستدارم
بوس

فرفر شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:05

نه عزیزم .. هستم همینجا

خوب خدا رو شکر...

آبجی شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:33 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

ای جانم روده جونی
دورت بگردووووم د د
می دونی د د
dede
یعنی چی که ؟
به زبونه ما
همون خواهره
ددیه جونیم

اجویی من
چقده کار ناهارت نوشه جونت
شامم همینطور مواظبه خودت باش و کلی خریدایه قشنگ قشنگ واسه خودت انجام بدهخ عزیزه دلم
نگرانه اجو پریام خدا کنه مشکلی پیش نیومده باشه واسش
راستی شوشو زنگ زده می گه رفته با دوستش
یعنی همشهریه منه دوسته اون و همدانشکده ای مااااااااگرفتی چی شد
رفتن با هم بستنی انار با کلی ترشی لواشک روش خوردن
نمی خواممممممم
می بینی تو رو خدا من هوس می کنم اونا می خورن.....
می بویمت خواهری
بیا بیا خوب بیا حتما خونمون قول می دم ببرمت نارسو هر شب هر شب بستنی و فالوده انار بهت بدم
ای جانم نوشه جونتون...........
بوس

سام بهبهانی شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:46 http://arjani.blogfa.com/

ای ولا

سیما یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 http://alamatetaajob.blogfa.com

صبا ی خوشگلم..همون طور که گفتی این اسمش عشق نیست.ولی خیلی وقتا ادمها عشق رو با چیزای دیگه اشتباه میگیرن...شاید عضق این نباشه که همسر ادم از صبح تا شب قربون صدقه بره و کادو بخره و ببره گردش و تفریح.ولی در عوض اون قدر واست ارزش و احترام قائل باشه که بذاره تو به بهترین نحو ممکن از روزهای زندگیت بهره ببری..این دوستمون هم فکر می کنه همین که همسرش به لفظ میگه عاشقشه پس همه چیز تمومه...اشتباهه.فاجعه ست.

سلام سیما جانم. خوبی؟
پایم خصوصیم به دست رسید در خصوص عوض شدن شماره‌ی تلفنم؟!
راستش عزیزم اون مردایی هم که همه‌اش از صبح تا شب قربون صدقه میرن . کادو و از صبح تا شب فقط دارن زبون میریزنُ مطمئن باش یه ریگی به کفششونه. آدم باید متعادل باشه. نه اون طور نه این طور.
مرسی خانومی که اومدی...

لیلی_مجنون یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:22 http://majnoonforever.blogfa.com

حق با همسرتون تحمل کردن ظلم عین ظلم هست و تبریک بابت همسر فهمیدتون

مرسی فدات شم. بهت سر میزنم.

آبجی یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

قشنگیایه من سلام نیمه سوم ماه شد و من دوباره گرفتاریام تا اوایل یعنی 10 ماه بعد شروع شد
با انواع و اقسام لیستاایی که باید رد کنم
عززیم
سلام
خوبی خواهری
اوضاع بر وفق مراد هست
اهان این و بگم اول نگران نباش اجو پریا حالش خوبه ؟؟؟؟؟؟
زود زود بر میگرده....
چه خبر مبرا
از همستر چه خبر ؟
همنوز نتونستی شوشو رو راضی کنی یکی بخرید ؟
ای جانم بگو دیگه بگو ...
حرف بزن دلم واست تنگ شده خواهری
بوس بوس بوس

آبجی یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

اتفاقا بهش گفتم کهخبرشو گرفتی عزیزم چشم
راستی از تهران چه خبر ؟
جایی دیروز رفتید ؟
خبری دارید از اوضاع احوال.....

آبجی یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

هووووووووم
لواشک گفتی و کردی کبابم
دوستن دارم اجویی
اره کاش اجو پریا زود بیاد

ای جانم
جوجه
چه جوری می خوای تو آپارتمان نگهشون داری ؟
وای منمی ترسم از جوجحه نوک می زنن...
چه اسمایه قشنگی حالا اگه صغری و کبری بودن چی ؟
راستی وای خروس باشن بعد صبح کله سحری پاشن تو آپارتما نقوقولی قوقو بکنن.
چه حالی می ده ...
جونه من جدی شلوغ بود ....
وای اگه شما تهرانی ها می دونستید همیشه تمامه امید ما به شماست.....
تو شهرایه کوچیک نمی شه اصلا کاری کرد.....
همون یکی دوباری که رفتیم .....
خدا اخر عاقبتشونو ختم بخیر کنه...
خدایا می شه یعنی عمره منقد می ده
عینی من با چشمایه خودم می تونم ببینم که همه که همه این تقدسه پوچ و می ریزن تو جوب و لگد مالش می کنن و دیو چو بیرون رود فرشته در آید

خدایا کمکمون کن و کمکه همه جوونایی که کن....
نزار و می دونم که نمی زاری خونه هیچ بی گناهی و ابرویه هیچ ابرومند هدر بره ......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد