دریا!

بچه که بودم عاشق دریا بودم. میرفتم تا جایی که آب دریا به شکمم میرسید اونم منطقه‌ای که سالم‌سازی هم نشده بود و احتمال گرداب در هر نقطه‌ای وجود داشت. مامانم میترسید اما بابا مراقبم بود. توی آب  کیف میکردم. با دامنم ماهی‌های ریز ریز سیاه میگرفتم و میاوردم توی ساحل. اما با اتفاقی افتاد که از دریا ترسیدم. حتی تا الان هم رغبتی به دیدنش ندارم.

پدر یکی از بهترین دوستام به نام غزاله توی دریا غرق شد. روزی که غزاله اومد و با نفس نفس جلوی در خونمون و گفت که بابا داریوشش توی آب غرق شده و 3 روز بعد آب پسش زده به ساحل.آخ اونروز رو یادم نمیره... با مامانم که با مادر غزاله دوست بود دویدیم به سمت خونشون. مامانش شیون میکرد و به سختی آروم میشد.

در تمام لحظه به لحظه‌ی مراسم تدفین با غزاله بودم و دستای همو محکم گرفته بودیم. اون موقع کلاس پنجم بودم. غسالخانه هم در کنار دریا قرار داشت. اولش با غزاله رفتیم کنار دریا واستادیم. اون یه بطری آب دریا رو گرفت توی دستش و با خشم بهش گفت چرا بابا داریوشمو ازم گرفتی؟ حالا منم توی این بطری زندونیت میکنم. بعد رفتیم سمت غسالخونه و بهش گفتن برو آخرین بار باباتو ببین. مامانم نذاشت منم همراهش برم. اما از شیشه‌ی غسالخونه جسد کفن پوشش رو دیدم، و دیدم که فقط چونه‌‌ی اونو نشون زن و بچه‌هاش دادن از بس صورتش به خاطر تعفن و ورم توی آب دریا، داغون شده بود.

وقتی بابا داریوش غزاله رو دفن کردن، یه مدت بعدش غزاله و مامانش بی خبر از شهرمون رفتن طالقان. اینکه میگم بیخبر به خاطر یه سری مسایل خاصی بود... دلم برای غزاله تنگ شده. کاش اینجا رو بخونه و منو یادش بیاد و بدونه یکی هست که سالهاست به فکرشه و لحظه به لحظه بودن باهاش رو یادشه. یکی هست که دیگه هیچ وقت پاشو توی آب دریا نذاشت....

پ.ن1: گفتم غسالخونه نزدیک آب دریا و یاد یه چیزی افتادم. آریا این دفعه که رفته بودیم سر خاک مادربزرگم، گفت چه جالب دریا هم به اینجا نزدیکه. اومدم سر کارش بذارم و گفتم آخه دلیل داره عزیزم. اینجا مرده‌ها رو با آب دریا میشورن. چشماش گرد شد بچه‌ام. تازه بابام گفت آره به گردن مرده‌ها یه طناب می‌اندازن و پرت میکنند توی آب دریا و میکشوننشون بیرونبابام هیچ وقت اهل شوخی کردن نیست و همیشه جدیه، برای همین آریا شک کرد یه لحظه و این جوری شد: خلاصه اینکه پسر مردمو سر کار گذاشتیم گرچه خودش بعدها گفت که عمراً رفته‌باشه سر کار. اما من که میدووووووووووووووووووووونــــــــــــم.

پ.ن2: ماجرای خریدن همستر من با وجود موافقت آریا کنسل شد به دلیل مسایل حاشیه‌ای. چون باید حیوون آزاد باشه و شیطونی کنه، منم دوست ندارم توی خونه ولش کنم و همه‌جا رو پی‌پی‌ای کنه و اونوقت من سکته کنم و لب به هیچی نزنم. اگر حیاط داشتم یه چیزی. حالا برو به پ.ن3....

پ.ن3: از اونجایی که من عاشق حیوونا هستم، به همون خریدن دو تا دونه جوجه کوچولو راضی شدم و آریا هم به زووووووووووووووووور راضی شد. امروز میخرمشون و اسماشونم میذارم حجت و قدرت...

تا بعد.....

نظرات 19 + ارسال نظر
باقری یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:26 http://haqiqat.mihanblog.com

آیا به من اجازه مى دهى زنا کنم ؟
روزى جوانى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آمد و با کمال گستاخى گفت : اى پیامبر خدا آیا به من اجازه مى دهى زنا کنم ؟

با گفتن این سخن فریاد مردم بلند شد و از گوشه کنار به او اعتراض کردند، ولى پیامبر با کمال ملایمت و اخلاق نیک به جوان فرمود:

نزدیک بیا، جوان نزدیک آمد و در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نشست . پیامبر از او پرسید: آیا دوست دارى کسى با…………….

عرض سلام وادب واحترام به شما بزرگوار

بابای آرتاخان یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:26 http://artakhan.blogfa.com

بچه های شمال همه شون خاطرات تلخی از دریا دارن . من هم دارم و حاضر نیستم تو زندگیم حتی پاهام با آب دریا خیس بشه .
راستی از آخر نوشته تون که اسم گذاری برای جوجه ها بود خیلی لذت بردم و یه ده دقیق های خندیدم و یه یه ساعتی رو مرز انفجار بودم ! یعنی غریب ترین اسمی که میشد برای یه جوجه گذاشت همینه !

شما هم بچه‌ی شمالی پس؟! فکر میکنم مسافرای غیر شمالی بیشتر عاشق دریای ماها باشن.
هوووم.. آریا که میگه اسم قشنگتری بذار براشون و این بیکلاسه. خوشحالم که یکی خوشش اومد بالاخره :)) اسم باید با مسمی باشه :)
همیشه شاد باشید به همراه همسر و آرتا خان نازنین.

علیرضا یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:54 http://morghehava.blogfa.com

سلام صبا جان
نتونستم جلو خنده خودمو بگیرم. از اسم جوجه هات.
خیلی اسم باحالیه. همکارم میگفت داری به چی میخندی. گفتم به حجت و قدرت.
برای دوستت هم خیلی متاسفم. دریا از این کارا هم زیاد انجام داده و زیاد انجام خواهد داد.
امیدوارم از همه به دور باشه.
خوبه یکی هم تو رو بزار سر کار. غریب گیر آوردین و گذاشتین سرکار. باشه نوبت تو هم میشه بری شیراز.

:)) سلام علیرضا جان. هنوز که هنوزه آریا از این اسما خوشش نیومده :)) گفتم اسم شناسنامه‌ایشون هر چی تو میگی باشه اما اسم تو خونه‌شونو حجت و قدرت صدا کنیم:)
ممنون دوست عزیز که همیشه به من سر میزنید. من هم امیدوارم.
عمراْ یکی بتونه منو بذاره سر کار اونم یه شیرازیییییییییییی :))

فرفر یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:05

حجت همچین اسم نایابی نیستا

بذار رستم و آرنولد

راستی سلام

حالا می خوای بری جوجه خروس بخری حتما؟

اصلا صدای جیک جیک این پرنده خهارو نمی تونم تحمل کنم ... صبح ساعت 5:35 که میشه کنجشک و قناری و پرنده و چرنده صداشون که در میاد منه بیچاره بالش میذارم رو سرم که یعنی بتونم بخوابم باز اما گردن درد میگیرم
در مورد خاطره ات از دریا متاسفم ....
واقعا می تونی صداشونو و کثیف کاریاشونو تحمل کنی؟؟؟؟؟

در مرود خاطره ات از دریا متاسفم ....

رستم و آرنولد هم خوبه‌ها. اسم نی‌نی هاشونو میذاریم :))سلام خوبی؟
وای نگو یعنی این جوجه‌ها ساعت ۵ میخوان از خواب بیدار شن؟؟؟ نهههههه. یه جیک جیکی راه میاندازن که نگو. من که میذارمشون توی اتاق بغلی و راحت میخوابم اما نگران اینم که صداشون بره پایین و همسایه‌مونو اذیت کنه. کثیف کاری زیادی ندارن این کوچولوها. همون جیک جیک نکنن خیلی خوبه..
ممنون گلم امیدوارم برای هیچ کس خاطره‌ی بد از هیچ چیز اتفاق نیوفته...

حسین یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:57 http://www.akslar.com

سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود . خوشحال میشم از سایت من هم دیدن کنین . در ضمن اگه براتون مشکلی نیست خیلی خوشحال میشم من رو با نام "برترین سایت عکس" لینک کنین

باران یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:29 http://www.bojd.blogfa.com

سلام
وای جوجه با اینکه دوست داشتنیه اما اینقد جیکو جیک میکنن که آدمو پشیمون میکنن

سلام محمد عزیز. وووای اینقد کوچولو و نازن که حتی آریا هم نشست و مدتها باهاشون بازی کرد. اما یک کولی بازی در می‌یارن وقتی ازشون دور میشی که نگو. من میگم این همـــــــــــــــــــــــه صدا از این فسقلی‌هاست؟
نگران آرامش همسایه‌ی طبقه پایینیم که نکنه صداشون بره پایین و ناراحتشون کنه. امیدوارم که آروم باشن.

'گلبرگ یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:00 http://golbarg31.blogfa.com/

مبارکت باشه جوجه ها

مرسی گلبرگ جونم...

عرفان از شیراز یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:56

سلام
خسته نباشید
ای تمام مهربانی و احساس و عشق و محبت ...
در طول عمر همیشه و مستمر لبالب از احساس بووده ای به این خصلتهایت احترام میزارم
موفق باشی

ممنونم از محبت برادرانه ی شما....
شاد باشید..

حمید دوشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 http://hshida.blogfa.com

سلام.خداوند اون بنده غرق شده در دریا را غریق رحمت بی منتهایش بگرداند.باید سعی میکردی همون سالهای اولی که رفته بودند پیگیر حال و احوال و آدرس دوستت میشدی که خب نشدی. حتمن غزاله هم الان تو رو بخیر و خوبی یاد میکنه و دلش برات تنگ شده چون دل به دل راه داره.منم بچه بندرم و مثل شما از دریا خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارم و چندین مورد شاهد غرق شدن افراد مختلف اعم از دوست و غریب و آشنا بودم اما از دریا و موج و طوفان هرگز
نمی هراسم و در فصل گرما (مثل اینروزها) بهترین تفریح و سرگرمی و تفرجگاهمون شنا در دریای خداستو.بالاخره اتفاق پیش میاد و حادثه خبر نمی کند و هر کس بطریقی از دار دنیا میرود همه رفتنی هستیم.سرت به ناز طبیبان نیازمند مباد. ضمنن قویا با آریا خان موافقم. اولن جوجه واس چی بود بعدشم حالا چرا قدرت و حجت؟معمولن اسمای ظریف و گل پری جونی واسه حیوانت و پرندگان میذارن اما خب تو همه چیزت بر عکسه دیگه.

شیرین خانومی دوشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 http://havooo.blogfa.com


در مورد بابای دوستت واقعا متاسفم خیلی غم انگیز بود ما هم توی فامیا مون داشتیم .
در مورد جوجو هم مبارکه چه اسمای شیکی هم براشون میذاری امیدوارم تاب سر و صداشون رو بیاری و دیوونه نشی

سسلام شیرین خانومی اسم وبلاگتو عوض کردم توی وبلاگما...
مرسی عزیزم امیدوارم برای هیشکی پیش نیاد.
راستی جوجه‌های من خیلی شیطونن و منو مامان خودشون میدونن.

المیرا دوشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 http://limonaz.blogfa.com/

چه ناراحت کننده.امیدوارم دوستتو یه روز پیدا کنی
اسمه جوجه هاتم کلی منو خندوند والبته شوخی با آریا

سلام المیرا جون. دیگه سر نزدی بهم یه مدت منم فکر کردم بیخیال ما شدی گرچه من بهت سر میزدما.
ممنون منم امیدوارم. حجت جون و قدرت جونم هم خوبن و منو با کاراشون میخندونن.
شاد باشی گلم...

باران مامان ترانه سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:23 http://www.tarlanak.persianblog.ir

کاشکی دیگه هیچوقت هیچ کس تو دریا غرق نشه. خیلی ناراحت کننده ست

مرسی باران گلم. امیوارم هیچ اتفاق ناراحت کننده‌ای برای کسی نیافته...

گلبرگ سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:21 http://golbarg31.blogfa.com/

سلام عزیزم. ممنون به فکرمی عزیزم

فذاتم...

شیرین خانومی چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:37 http://havooo.blogfa.com

الهی چه جوجو هایی داری
راستی چند روزه ان؟

بوووس بووسی. 40 روزه‌اند و شیطون و جیک جیکو و بازیگوش و در این تفکر که من مامانشونم و آریا باباشون. همچین توی دستای آریا خوابشون میبره که آریا دلش نمیخواد بیدارشون کنه.. ای جاااااااانم..

مامان گلپونه چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 http://zanmardkoodk.blogfa.com

سلام مواظب چشمای نازنینت باش چون برق میزنن و جوجه ها خیلی دوست دارن بهشون نک بزنن.من خودم تو بچگی چند تا از مژه هام رو از دست دادم!مخصوصا با این اسمایی که تو روشون گذاشتی!

سلام مامان گلپونه. جداْ اینقدر چشم دوست دارن؟ منم که همیشه‌ی خدا روبروی صورتم میگیرم اینا رو... مرسی از توصیه‌ات فدات شم... . مرسی از اینکه خواهر کوچیکترت رو فراموش نمیکنی...

گلبرگ چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:57 http://golbarg31.blogfa.com/

چرا پست جدید نمی نویسی خانمی؟

منتظرم که از جوجه ها یه عکس بگیرم و براشون یه پست بذارم. شاید فردا.

شیرین خانومی چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:57 http://havooo.blogfa.com

sohreh چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:19

سلام گلم مرسی از لطفت...ممنون.خوشحالم ک خوشت اومد..بله مبینا هم خوبه ..شمارو دوست داره ..گفتم بهش ک خاله خیلی خوشش میاد از حیوون خونگی جدا جوجه خریدی؟عجبا دختر اسمشونو خدا نکشه تورو عزیزم..اخی جریان دوستت ناراحتم کرد..ایشالله همو پیدا کنید..هوا ک نگو در حال انفجار..بس ک گرمه بیچاره کولر خونه ک صداش در اومده هنوز تابستونم ک نرسیده..اما استخر میریم منو دخی و دریا هم میرم ببخشید شما خاطره داری و من از دریا میگم..من عاشق شنا هستم و وقتی توو اب دریا هستم خیلی ارامش میگیرم..امیدوارم تابستون بسلامتی بیادو بره..ببخشید نشد سر بزنم بهت..خط راه نمیداد بیام نمیدونم چرا..بهرحال بیادتم عزیزم هر جا هستی تنت سلامت دلت شاد

سلام عزیز دلم. آره واقعاْ شعر زیبایی بود. مرسی...
منم مبینای نازنیم رو دوسش دارم، آره خریدم. اینقدر نازن که نگو...
وای خدا هوای شرجی شمال فکرشم آزارم میده. اما همین که میرین دریا و استخر خیلی خوبه. ماشالله کولر گازی هم که برق میخوره اساسسسسسسی. منم دوست دارم برم شنا اما اینجا خیلی دوره به من. زیزم دیر یا زود همین که به یادم هستی و سر میزنی یه دنیا برام ارزش داره. منم به یادت هستم. ببوس دخمل گلت رو....
بووووس

shirin پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 http://asheghe-bazigar.blogsky.com/

سلام وبلاگ خوب و قشنگی داره
لطفا اگه ممکنه من را هم لینک کن
با نام عاشقان بازیگر ها بیاند تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد