این‌روزهای من!

خدایی این خدا هم خیلی باحاله، یهو میزنه و یه حالی بهت میده و چنان همون لحظه ته دلت رو میخونه و دعاتو برآورده میکنه که خودن هم شاخ در میاری.

دیروز کلاس نقاشی رفته بودم. یه تیکه راه رو ماشین گرفتم. کرایه‌ی همیشگی رو دادم به راننده، اونم با بد اخلاقی گفت 100 تومن دیگه بده. خیلی زورم اومد که داره اضافه میگیره اما  حوصله نداشتم جوابشو بدم، یه صدی در آوردم و گذاشتم روی داشبورد ماشین، همزمان تو دلم گفتم، بدبخت، این 100 تومن برای من پولی نیست، اما برا تو که از همه اضافه‌تر میگیری، کلی میشه، ایشالله از دماغت در بیاد... هنوز این "بیاد" آخرِ جمله‌ام که توی دلم میگفتم، تموم نشده بود که یارو پلیسه، گفت بزن کنار... یه آقای تپل مپل بامزه با یه عینک دودی اومد گفت باید به خاطر کمربند نبستن، جریمه‌ات کنم. حالا خداییش این آقای راننده بسته بود کمربندشو. حالا از این راننده اصرار از پلیس انکار. پلیسه میگفت الان منو دیدی بستی، فکر کردی با هالو طرفی؟

آقای راننده هم رو کرد به من گفت آبجی شما بگو من همین الان بستم؟ منم بدجنسیم گل کرد و گفتم نمیدونم روووم اینوری بود ندیدم نگین بدجنسما. اما خوب منم میگفتم آقا پلیسه اینقدر عصبانی بود قبول نمیکرد. آخرشم عمو راننده 4 تومن جریمه شد... اما حالا در پس این حرفا میخوام بگم، خدا جون زورت به این راننده رسید؟ این همه دزد توی این م*ملکتند، پس اونا چی؟ چی بگم والله...

میدونم خیلی کم کار شدم توی این مدت و کمتر دیگه آپ میکنم، کلاً دیگه خیلی کم میام نت و وقتم رو سعی میکنم به نحو دیگه‌ای بگذرونم مثل نقاشی و کتاب خوندن.  راستش از مهر ماه که کلاسای ارشدم ایشالله شروع شن، فکر نمیکنم دیگه وقت کافی داشته باشم برای این کارا و حسابی دلم برای بیکاری الانم تنگ خواهد شد. چی بگم، خیلی دلم میخواست برم سر کار اما آریا میگه به خاطر 300 400 تومن نرو سر کار و خودتو توی این کارا فسیل نکن. میگه باید به کارای مهمتری بپردازی... اما خیلی دوست دارم کار کنم. از وقتی یادم میاد، همینطور خر میزدم و خر میزدم.

راستش اصلاً حوصله‌ی مهمون هم ندارم چون مجبورم تاپ  رو بذارم کنار و لباس پوشیده‌تر مثل یه بلوز آستین کوتاه بپوشم، اونم با این طبع گرمایی من واقعاً دق میکنم. نمیدونم چه مرگمه به خدا، حتی زیر کولر هم باشم نمیتونم تحمل کنم. صبحا آریا از خواب پا میشه میلرزه از سرمای کولر من اما دارم خفه میشم از گرما.

راستی خیلی خوچحالم، آخه قراره جاری دار بشم تابستون، همون دختر خانومی که دانشجوی دکتراست و از من یه دوسالی بزرگتره... اینقده ندیده دوسش داررررررررررررررررم. وقتی برادر شوهرم بهم گفت کلی ذوق کردم. خوب شد یه سفر به اصفهان هم افتادیم که بریم. خیلی دوست دارم که بشه. نمیدونم چرا اینقدر اشتیاق دارم، حتی وقتی مادر همسرم گفت شاید ما دختره رو نپسندیدیم و برای آرمان از اینجا یه دختری انتخاب کردیم خیلی دلم گرفت... کلی مخ آرمان رو زدم که دوست دخترش رو ول نکنه یه وقت بره با یکی از این دخترای کاندید مامان و باباش ازدواج کنه‌ها... خدا کنه جور شه  و منم یه جاری درست حسابی این وسط گیرم بیاد گرچه کلاً هیچ شناختی ازش ندارم....

خوب اینم از این پست، زیاد حرفم نمی‌اومد،‌آخه یه روز دوست دارم دو تا دو تا پست بنویسم از بس حرف دارم یه روزم اینجوری هنوز یخم باز نشده لامصب.

پ.ن1: برای دوست عزیزم علیرضا دعا کنیم که گره از مشکلشون زودتر باز شه.

پ.ن2: فردا میریم کوهنوردی یه صفایی به روحمون بدیم.

پ.ن3: شاد باشین.....


نظرات 21 + ارسال نظر
فرفر پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:50

سلامممممممممممممممم
اولا تعارف اومد و نیومد داره ... یهو دیدی پاشدم اومدم ور دلتا

بعدشم مرسی که وقت گذاشتی و خوندی خانم گلم ...

روزهایت سرشار از شادی باشه ... کار خوبه ار خودتو درگیرش نکنی ... ولی دلت میاد باد خنک کولر و لباس راحتی خونه رو فراموش کنی و بری با ملت سر و کله بزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مواظب خودت باششششششششش (بوس )

سلام فر فری جونم. خوب بیا جدی میگم، منو میترسونی؟ نه داداچ من نمیترسم.
مرسی عزیزم و همچنین.

اگر در ازاش پول در بیارم چرا که نه؟! بالاخره که من میخوام درگیر درس بشم و از خونه بزنم بیرون عوضش پول در میارم. توی این خرابشده که برای رشته‌های ما کاری نیست که هیچ، کوفت هم نیست :((
میسی که سر زدی فدات شم....

عرفان پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 22:28

سلام
خسته نباشید
اگرچه حرفهاتو برای اضاف گرفتن وجه توسط راننده تایید میکنم و سخته ولی کاش انجا بیادش بودی وکاری میکردی جریمه نمیشد
انشاالله بهتون خوش بگذره فردا
مواظب خوت باش

سلام دوست عزیز. مرسی سلامت باشید.
به حرف من نبود و به منم ارتباطی نداشت که با پلیس بحث کنم. مسافرهای پشت هم بودند و مرد بودن و میتونستند حرف بزنن. بیخیال.
امیدوارم شما هم آخر هفته‌ی خوبی رو پشت سر بگذارید...

سیما جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:36 http://http:/alamatetaajob.blogfa.com

صبا جون تا جایی که امکانش هست اول به اهداف خودت اهمیت بده.اول درست.بعدش کار. الحمدلله مشکل مالی هم که نداری.پس اول به بهتر شدن شرایط خودت فکر کن و بعدش کار کردن...باور کن هیچی جای درس رو نمیگیره...

سلام سیمای گلم. ممنونم از نظرت... امکانش که هست.. آره آریا هم همینو می‌گه و به پیشرفت خیلی اهمیت میده. حتماً دوست گلم مرسی بابت نصایح ارزنده‌ات، فکر میکنم از جانب یه دوست بهش احتیاج داشتم...

Farhad جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:14

Salan,khobin!
Kharesh mishe!Vazife bod!
Pas dash ariaye ma vazireh!!!!?
Aeval manam barname nevisi dust daram makhsosan taht web!To kelasemonam to in dars aval bodam!Ama khob felan forsat nashode khob donbal konam!Dash aria ham to das ras nis kheftesh konim chand ta chez aZAsh yad begirim!
In ke por30dam ahl kojai chon maham inja e ghabreston darim nazdik daryast!Abji layla bas balad basheh!
Net ham ba mobile meam khob meshe goft tanha sargarmime vaght ham ziad nemegire chon ba mobileh!
Mashala cheshet ke chesh nist!Bomb atome!Terekondi taxiro!
Felan bye!Khosh bashin!

سلام ممنون دوست عزیز... نه بابا وزیییییییییییییییییر چیه؟‌:)) ای هی، وزیر بود که ما رو تحویل نمیگرفت، میگرفت؟! :))
آریا هم به صورت حرفه ای این کار رو دنبال نمیکنه چون رشته‌اش کامپیوتر نبوده، فقط از روی عشق و علاقه رفته دنبالش. پس به صورت حرفه‌ای کاری نمی‌کنه.
آره معمولاً جاهایی که دریا داره قبرستون هم کنارشه :)) فکر کنم به خاطر شستن همون مرده‌هاست :)
خوب کاری میکنی برادر جان، آدم باید کاری کنه که دوست داره و وقت بیکاریشو اون جوری که تشخیص میده سالم و مفرحه بگذرونه. امیدوارم امتحانت رو خوب بدی. من و آبجی لیلا ررو بی خبر نذاریا... بیا بگو که چیکار کردی....

Farhad جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:06

Salam,khufin abji!Dash aria ma chetore?!
Emtehanam dadim!Khob nabod!Yani riazi va zabanesh sakht bod!Entezar dashtam zaban balay 80bezanam ama khayli khayli kamtar zadam!
Man to omram esteres nadashtam ama nemedunam chera zaban o riazi khob nazadam!Jash fek konam fizik behtar zadam!
Bazam shokr!Hala 2sat dg beram konkor zaban bedam!Albat nemekham zaban donbal konam ama khob zarar nadare!
Koh khosh gozasht?!Garm nabod?!
Aeval dash ariaro bebar koh laghar kon!Faghat abji havaset bashe rahe koh ro yad nagireh ke evaght az dastet sar be koh bezare!!!
Jomaton khosh!Bye bye

سلام آقاا فرهاد... خسته نباشید.... انگاری یه بار گنده از روی دوشت برداشته شد نه؟
اشکال نداره، اگر سخت بوده برای همه سخت بوده. منم فکر میکردم که زبان ارشدم رو بالای 80 بزنم اما دیدم 58 زدم و خیلی خورد تو ذوقم.. با اینحال دیدم خیلیها همون 50 رو هم نزدن... الان دیگه بهش فکر نکن. خیلی خوبه آدم استرسی نیستی (کلید اغلب موفقیتها).. امیدوارم کنکور زبانتو خوب داده باشی...
ممنون کوه هم خوش گذشت و جای دوستان خالی.. نه داش آریا ماشالله هزار ماشالله اینقدر خونسرده که، شاید یکی از علل کوه رفتن این باشه که، خودم راه کوه رو یاد بگیرم :))
مرسی که سر زدی... شاد باشی... (راستی یه وبلاگ هم بزنی بد نیستا)

باران جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:19 http://www.bojd.blogfa.com

سلام
امیدورام کوه خوش گذشته باشه
اما در مورد گرما منم با تو موافقم
واقعا از زمستون بیشتر خوشم میاد تا این تابستون لعنتی

سلااااااااااام. وای بالاخره یکی پیدا شد که مثل من از گرما شکایت کنه. چه خوب :)
منم عاااااااشق بهار و زمستونم.....
راستی کوه هم خوش گذشت مرسی...

لیلی_مجنون شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 http://majnoonforever.blogfa.com

به نظر من کار کردن خوبه ولی به قول همسرت نباید فسیل شد راستی امیدوارم جاری دلخواه گیرت بیاد
عجب مادر شوهری ندیده میگه شاید نپسندیدیم

سلام عزیزم. خوبی؟ مرسی که با معرفتی و همیشه بهم سر میزنی.
بله همسری من هم همینو میگه که خوب درس بخونم تا بتونم موقعیتهای شغلی بهتری رو به دست بیارم.
مادر شوهرم خیلی خوبه و مهربونه. این حرف هم به این خاطر گفتن که چون یه سری مسایلی رو از برادر شوهرم شنیده بودن و یکم بفهمی نفهمی، توی ذوقش خورده بود...
مرسی گلم که سر زدی....

آبجی شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام خواهری دردونه من
صبح زیبات بخیرو شادی ونور ÷اشو ÷اشو هنوز خافیدی چنه ن÷اشو بخاف که می دونم ادم هر چقدم خوابیده باشه ولی یکی بخواد به زور بیدارش کنه یا بخواد خودش واسه یه کاری بیدار شه چه عذابیه .....
خوب چه خبر مبرا گلی خانومی ؟
گرما نگو که من هلاکشم باز خوبه تهرانیدو هوا خشک اگه اینجا می بودی چی کار می کردی از داداش فرهاد بپرس .....
وای از من می شنوی نپرس ؟؟؟؟
وای خدایه من جاری ؟؟
برام جالبه که اینقد حسه خوبی داری از جاری دار شدن ... ولی من به جاری نداشتمم حسودیم می شه ....
مامانم همیشه می گه خدا خرو شناخت شاخش نداد...
اخه شهرام داداش نداره ...
ولی خدائیش چون خانواده شوهرمو خیلی خیلی خیلی دوست دارم نمی تونم ببینم یکی دیگه رو جز من دوس داشته باشن...
تازه نسبت به بقیه عروسایه فامیلم گاهی حساس می شم و می گم یعنی چی که مثلا اینقد اونا رو دوست دارید اونا که عروسه شما نیستن... البته به شوخی می گما ولی نصبه شوخی جدیه مگه نه مگه نه .....
خوب ای جانم تا می تونی از این چند ماه استفاده کن خواهری که تا اول مهر شد باید به خاطر مشغله زیاد با همشون خداحافظی کنی ....
وقت برایه سر کار رفتن زیاده الان از موقعیتات استفاده کن ... کاره بیرون خیلی خیلی خیلی برایه زن سخته و واقعا داداش اریا راست می گه که فسیل می شن ولی اینکه از ادمک از خودش درامدی داشته باشه که هم بتونه کمک خرج زندگیش باشه هم بتونه دستش تو جیبه خودش باشهو واسه هر چیزی نخواد از حقوق شوهرش استفاده کنه ....
نمی دونم تو هر زندگی فرق می کنه واسه یه زندگی کار خانوم لازمه و باید باشه واسه یه زندگی دیگه سم کشندست....
هر جور به صلاحتونه
اجویه گلم کار بیرون از خونه نه فقط واسه خانوماها نه واسه اقایونم همینجوره یخلی یسخته
به خدا همه انرزیتو باید بزاری بیرون از خونه و با یه اعصاب خورد برگردی خوهه.
واسه چی واسه چندر غاز پولی که می خواستی خرج خونه کنی ولی کوفته وجوده همه کردیش با اعصاب خوردیش ...
گاهی باید تا کمر جلویه کسای خم بشی که نه شعورشو دارن نه شخصیتشو...
فک کن مثلا یه کی که سوادش در حد ابتدایی رو راهنمایی به خاطر همون دستایی که تو مملکت ماست می اد می شه چه می دونم مسئول و رئیس اونموقع طرف نمی تونه حتی یه سبلام درست و حسابی بکنه تو باید اوامرشو اطاعت کنی و ادب و نزاکتم که ماشالله از ما ایرانیااااااا همینجور راه که می ریم می ریزه....
هیییی خواهری
من که که حتی اگه یه روزم به بازنشستگیم مونده باشه ولی تو همون یه روز به کاره منتو زندگیمون از لحاظ مالی احتیاج نباشه استعفا می دم......
ولی بازم خدا رو شکر واقعا روزی هزار دفعه خدا رو شکر می کنم که اگه من نمی تونستم سر کار باشم اونم یه کاره خوب از لحاظ مالی مثل اینجا اونموقع تلکلیف زندگی ما چی می شد ......
هی خواهری
سفر اصفهان واسه دله مهربونت از ته ته ته اعماقه قلبم ارزویه همیشه مثل الان ÷اک بودن می کنم....
ان شالله عروسی نی نی خودتون عزیزه دلم
بوس بوس بوس بوس
ببین چقد حرف زدم می بینی تو رو خدا از بس کم می ای اینجا ....

بابای آرتاخان شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 http://artakhan.blogfa.com

سلام
حالا هزاری آرزو واسه خودت بکن اگر یکیش برآورده شد .
خوش به حال جاریتون که اینقدر خاطرخواه داره اون هم از جنس جاری ! ولی نصیحت خوبی به برادر شوهر عزیز کردید بالاخره سنتی گفتن مدرنیته ای گفتن که البته من به دومی اعتقاد بیشتری دارم .

دقیقاً من هم همینو میگم :))
آره من دوسش دارم، چون خاکیه، ساده است، و تحصیل کرده. از اخلاق شخصیش هیچی نمیدونم اما انرژی مثبت بهم میده....
برای همین اصرار دارم که اون جاریم بشه، کسی که بشه دو کلمه حرف درست و حسابی باهاش زد، بله باید با کسی ازدواج کرد که دوسش داری و از همه مهمتر در یک سطح باشین یا در واقع همون ازدواج مدرنیته.
مرسی از حضورتون....

آبجی شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:35

ای جانم خواهری خودمی این دختر باهوش
به من رفتی مگه نه مگه نه ؟
وایسا وایسا ببینم برنامه 2-3 سال دیگه یعنی چی
کلک نکنه فرار مغزهاااااااااااا
یعنی چی نمی خوام
نباید برید اینجوری حداقل یه امیدی هست که اکه روزی روزگاری تهران اومدیمو شوشوو .... هم و ببینیم اونجوری چی ؟
در مورده کار داداش راست می گه ....
بزار با دسته پر وارده بازار کار بشی
فوق هم یه جور وسطه پل موندنه یا نباید بیای و وارد بشی یا باید تا تهش که دکتراست بری....
عجله نکن گاهی باید برایه موفقیتایه بعدی صبور بودو بها داد.....
اوهوم منم گاهی با خانواده شوشو از این حرفا می زنم تازشم به دامادشونم گاهی گیر می دم
می گم من و باید بیشتر از اون دوس داشته باشن اونا هم همه می گن خوب داریم این که دیگه قول نمی خواد .....
تازشم بهشون گفتم بچه منم باید بیشتر دوست داشته باشن....
می بینی من چه موجوده بد جنسیم.....
نه من مطمئنم اجو جایه خودشو واسه همیشه حفظ می کنهو بهترینه همیشه هزار نفره دیگههم بیان و برن اجو س÷یده من نمی شن.......
قشنگیایه من ای جانم با اون چهره آشناش که هر چی بیشتر نگاش می کنم بیشتر تر فم می کنم یه جایی دیدمش......
در مورد کامنتا هم راست می گی ...
آقایون وقتی نظراتشونو می خونی انگار یه چوب بالا سرشونبودهو اومدن اینجا گفتن سلام ....
اینقد کوتاست که ادم می گه بالاجبار اومدنو زود باید برن...
ولی خانوما نه البته اونم بعضیاشوناااااااا
من دوست دارم دقیق باشم و در مورد همه نوشته هات بنویسم که بدونی واسم چقد مهمی و از هیچ مسئله ایت ساده نمی گذرمو سطحی عزیزه دله خواهری ...
در مورده دزد گیرم ممنونم امروز اصلا حالم خوب نیست نمی تونم انجامش بدم می زارم واسه فردا ... گلاب به روت همش می خوام از شدت سر درد بیارم بالا.و......
بوس

باران مامان ترانه شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 http://www.tarlanak.persianblog.ir

راننده بیچاره. خوبه همونجا پیادت نکرد

امیدوارم جاریت رو زودتر ببینی

آخه کرایه‌شو داده بودم نمیتونست پیاده کنه :))
مرسی خانوم گلم....

Farhad شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:12

Salam are zaban ro benazaram khob zadam!Bad emtehan javabaro neveshtam avordam khune ba net chek kardam!(male konkor zaban ro!)
darzemn!Dash aria sar be koh mizare na to!
Weblogham asabesho nadaram!Dust daram barnamenevisi donbal konam site bezanam!Chand ta tarh khob daram ama felan etelatam kafi nist!

سلام. احوال شما؟ خوب خوشحالم که زبان رو خوب دادی، امیدوارم موفق باشی...
به نظرم حتماً دنبال این کاری که دوسش داری برو... حتماً موفق میشی و هم در آینده پشیمون نمیشی که برای علاقه‌ات وقت نذاشتی... برات آرزوی موفقیت میکنم...

Farhad شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:17

Ra30 dastane in dozdgir chea abji layla mige?!
Baz man fozolim gol kard!

من نمیدووووووووووووووووووووووووووونم منظورش چیییییییییه ;)

Farhad شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:12

E!Injoriast?!Dadasho mepichoni?!Bashe abji!

یه جیزی رمزی بود بین من و آبجی لیلا نمیشه عمومی گفت برادر خوبم. ناناحن نشی...

آبجی یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:35 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

سلام اجویه قشنگم سلام قشنگیایه من
سلام گوگولی مگولی من
ای جانم الان پاشدی صبح کله سحری رفتی خوشگلاسیون
به به چه اجویه خوشمل خوشمزه ای
بخورمش
ای جانم اوهوممممممم
اجویی غمم گرفت از رفتنتون یه جو.ری شدم ولی ان شالله هر چی به صلاحتونه واستون پیش بیاد و خیر باشه ..........
واسه موفقیتتون دعا می کنم هر جا که باشی عزیزه دلم.....
اره واسه خانواده ها خیلی سخته وقتی واسه من سخته اونا چی می کشن؟؟؟؟؟
نه بابا اجویه من با مرامو خوش مرامو خبا معرفته من من ؟
من بگم بی معرفته نه به خدا من وقتی نمی ای و نیستی همش دلم شور می زنهو دل ناگرونتم عزیزم
روزه خوبی داشته باشی
بوس

پــریا یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:53 http://missparia2.blogfa.com

سلام سپیده ناز من
خوبی ؟؟
الهی دورت بگردم که اینقدر شیرینی تو
میدونی سپیده منم خیلی وقتا برای این گرون گرفتنا مشکل دارم اما وقتی می بینم طرف پیرمرده ، دلم خیلی میسوزه .. میگم خوب شاید احتیاج داشته . بگذر از اینا سپیده جونم ، روز آدمارو خدا میرسونه . 100تومان چیزی ازمون کم نمیکنه و چیزی هم زیاد نمیکنه .
آخی جان ، قربونش بشم که زنداداش مهربونی یه . منم با برادر شوهرام خیلی مهربون و خوبم ، باورت میشه یکبار میخواستم موتور سواری کنم ، مهدی میترسید ، میگفت نمی تونم تند برم ومنم با برادر شوهرم رفتیم موتور سواری ، انقذه حال داددددددددد . البته این برادر شوهرم باهاش خیلی رودرواسی دارم اما گفت بیا من ببرمت ومنم باوجود اینکه خیلی خجالت می کشیدم رفتم

سلام پریای گل من. خوبی؟ دلم برا تنگ شده بود..
آره عزیزم منم دلم میسوزه. شاید درست نباشه که بگم خودم و آریا چقدر دست اطرافیانمون رو توی زمینه‌های مختلف گرفتیم البته بلاعوض و 100 تا تک تومنی پولی نیست. اما یه چیزی میخوام بگم اینه که، یه استادی داشتیم که میگفت دانشجویی رو میشناسه که صبحا برای اینکه پول تاکسی یا حتی بلیط اوتوبوس!!!!! نده، پیاده میاد دانشگاه. میدونی ما با این دلسوزیهای خودمون، در واقع داریم این جور افراد رو مثل همین آقای راننده رو عادت میدیم به این کاراشون. برای کسی که 100 تومن براش یه دنیا می‌ارزه، در واقع داریم ظلم میکنیم. من میگم افراد جامعه از کارگر گزفته تا کارمند و دکتر و مهندس و اون بالا بالاها، باید به حق خودشون قانع باشن.
باور میکنی دوستی داشتم که 50 تومن 50 تومن جمع میکرد، و وقتی به 500 تومن میرسید چه ذوقی میکرد؟ قشر فقیر توی این جامعه کم نداریم، باید دست اینجور افراد رو گرفت و براشون دلسوزی کرد... قربون اون دل پاک و مهربونت بشم من...
الهیییییییییییییییییی ،منم برادر شوهرامو خیلی دوسشون دارم. اما تا حالا موتوووووووور سوار نششششششششدم :)) میدونی برادر شوهرا هم زن داداشاشونو دوست دارن، جای خواهرش بودی دیگه :*

پــریـا یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:56 http://missparia2.blogfa.com

راستی خوش بگذره عزیزم
هم کوهنوردی و هم عروسی که در آینده ایشالا در پیش خواهید داشت

مرسی فدات شم. ایشالله شما هم همیشه شاد باشین:*

شیرین خانومی یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:36 http://havooo.blogfa.com

سلام عزیزجونم
ببخشید که دیر اومدم چند بار اومدم ولی وبت برام باز نمیشد . اشکالم از اینترنت من بود
منم از آدمایی که به حق خودشون قانع نیستن خوشم نمیاد.
اخییییییییییی مبارک خانومی

سلام شیرین خانومی، خوبی؟ نه عزیزم همین جوریشم رو چشم ما جا داری...
مثل خودمی پس... منم خوشم نمی‌آد.
مرسی ایشالله جشن و شادی برای شما.....

پــریـا دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:31 http://missparia2.blogfa.com

قربونش بشم من
کجایی آخه ؟

دارم میییییییییییییییییییییییااااااااااااااااااام... یووووووووووووهوووووووو

پریا دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:07 http://missparia2.blogfa.com

پس بیا با هم برقصیم باشه
خداروشکر که بهتری ماهم
اشتباه نکن دوستم ، اینکه حالت بهتر شده بخاطر منه نه ناهارت

sohreh دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:24

سلام گلم صبا خوبم عزیزم امیدوارم سلامت باشی..خوش میگذره ؟چند باری اومدم اما نمیشد کامنت گذاشت نمیدونم ایراد داشت انگاری..قبلا درمورد اقایون راننده نظرمو گفتم یادته؟جریانه دستمال کاغذیخوشحالم کلاس میری و کتاب میخونی اخه خودم خیلی کتاب خوندنو دوست دارم اما نقاشیم اصلا خوب نیست اما مبینا فوق العادس نقاشیش ..امید ک دوستتون علیرضا مشکلشون حل شه ب شما هم خوش گذشته باشه و شما م شاد باشی خوشگلم..راستی دوستت داارم دلم برات تنگ شده خواهر نازنازم..بوس

سلام سهره‌ی نازنینم. خوبی؟ مرسسسسسسسسسی. کم پیدایی خانومی. والله من همیشه سر میزنم پیشت میبینم دیر به دیر آپ میکنی. گرچه میدونم وقتی یه دخمل مهربون و ناز داشته باشی، سرت گرمه. همیشه خوش باشی مهربونم.
آرهههههههههههههههه یادمه :)) خنده‌ام گرفت....
واقعاً مبینا هم نقاشیش خوبه؟ تورو خدا نذارین اگر استعداد داره، همینجوری بمونه و فقط درس بخونه. بذارین پرورشش بده...
دل منم برات تنگیده خواهری. الان میام پیشت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد