صبای بد اخلاق!

خیلی این روزا به خودم و اطرافیانم فکر میکنم. به رفتار اونا با من و رفتار من با اونا.... به آدمایی که دوسشون دارم و بعضاْ عاشقشون هستم و به آدمایی که رنجوندنم و گاهی که یادم میاد، دلم سخت میگیره.. اما به یه نتیجه‌ای رسیدم که که وجود آدما خیلی با ارزشتر از اونی هست که بخوای با حرفای صد من یه غاز آزارش بدی.. حتی اصلاً دوست ندارم که اون رنجشی به دل من گذاشتن، به دل خودشون بیاد... اصلاً برام خیلی چیزا، دیگه مهم نیست و خیلی حرفا برام پشیزی ارزش ندارن.

از طرفی عاشق کسایی شدم که دوسشون دارم. باورش برام سخته... اینروزا با شنیدن صدای پدرم که حالا خش میانسالی به صداش نشسته، براحتی بغض میکنم و دلم براش پر میکشه. دلم میخواد ساعت‌ها به صدای مادرم گوش بدم... دلم میخواد وقتی آریا خوابه، بهش نگاه کنم و بازهم بغض عجیبی گلومو فشار میده و بزور میخواد بزنه بیرون.... همون قدر که دل نازک شدم، به همون اندازه هم پوست کلفت شدم نسبت به آدمایی که سعی دارن منو برنجونن یا زمانی منو رنجوندن... اینروزا دلم زیاد میگیره، این روزا شاید یهو بزنم زیر گریه. چم شده؟؟؟؟ نمیدونم والله. من که این همه دختر شادیم و به قول مامانم وقتی میای خونه، با خودت شادی و هیجان میاری! حالا تبدیل شدم به آدمی که دیگه بزور میخنده... دیگه حتی از یادآوری قبولی‌ام توی کنکور دلم قنج نمیره... دیگه از اینکه همسری میخواد لپ‌تاپ برام بخره هم خوشحال نیستم... البته رفتارم با آریا کاملاً عادیه، چون حضورش رو در کنار خودم دوس دارم...

به یکی که قبلاً افسردگی داشته زنگ زدم، در لابلای حرفام ازش علایم افسردگی رو پرسیدم.

گفت یهو میزنی زیر گریه و خودت هم دلیلش رو هم نمیدونی که چرا....

راستی چرا؟ من واقعاً دارم افسردگی میگیرم؟؟؟؟ دیگه حتی کششی هم به بیرون از خونه ندارم (نه که قبلاً خیلی داشتم)....

قول میدم به خودم که فردا که از خواب پا شدم، بشم همون صبای قبلی. همونی که با خنده‌ها‌ش همه میخندند. همونی که دلش به خاطر کوچکترین چیزی، شاد شاد میشد... قول میدم به خودم...

راستی قراره پس فردا با همسری بریم شمال خونه‌‌ی مامان بابام.. اینم آریا اصرار کرد و من زیاد حال و حوصله‌ی سفر رو نداشتم... گرچه دلم برای مامان و بابام و یکی یدونه داداشم لک زده...

میام. اما این بار با یه بغل پر از شادی و انرژی مثبت....


نظرات 23 + ارسال نظر
Manijeh سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 http://manijhe.blogsky.com/

درودهای فراوان به مدیر مسئول وبلاگ:
همکار عزیز، وبلاگ با ارزشمند، مفید و خوبی ایجاد کرده اید. مقاله مارکسیسم ویرانگر و در خدمت استعمارگران غرب، به روز گردیده، شما را به بازدید از وبلاگ عشق من ایران دعوت می کنم0 از نقدهای خوبتان دریغ نورزید با تشکر منیژه اسکوئی

لیلی_مجنون سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:30 http://majnoonforever.blogfa.com

من خودم هم بعضی وقتها دچار این حالتها میشم ولی فرداش شاد شادم به نظرم نشان از افسردگی نداره نشون میده که ما هنوز در مورد زندگیمون نگران و براش تلاش میکنیم

واقعاً؟ فکر میکردم خودمم که فقط بی دلیل دلم میگیره... میدونی عزیم، آریا هم بهم همینو میگه، میگه نشون میده که نگران زندگی هستی و آینده...
اما نباید بود... نمیدونم گاهی آدما خیلی ضعیف میشن و با یه تقی میشکنن اما گاهی اوقات آنقدر قوی میشن که با سهمگین ترین طوفانها هم تکون نمیخورن...
مرسی گلم که سر زدی...

پــریـا سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 http://missparia2.blogfa.com

عزیزدلم
صبای نازم ، عزیزدلم
میفهمم چی میگی ، خوب میفهمم
منم چیزی خوشحالم نمی کنه ، هیچی ، هیچی
میدونی چند وقتی میشه که منم شدیداً احساس میکنم افسرده شدم و اصلاً مایل نیستم این موضوع رو قبول کنم .
میدونی صبا ، ما زن ها گاهی خیلی شکننده تر از همیشه میشیم و این مساله به هر چیزی میتونه مربوط باشه .
فقط برای آرامشت از ته ته دلم دعا میکنم دوستم .
خیلی خیلی خیلی مراقب خودت باش .
کاش بشه که هیچ وقت کسی رو با حرفا وکارامون نرنجونیم و برعکس کسی هم مارو نرنجونه .

الانه میام پیشت جیگر من...

Farhad سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:33

Salam abji saba!
Khofin?!
Benazar man in hes afsordegi nis!Dary az halo havaye 2khtar bodan kharej mishi va kam kam be e zan tabdil meshi!Be 1 madar!Dary va3 hes madary amade meshi!Dary zendegi ro mecheshi!Fek mekonam in boghza be zodi tamom beshe va hata in lahzehaye negarani vasat shirin beshe!
Dar zemn!1dune dadash nadary!2ta dary!Khosh begzare behe2n abji!

سلام آقاااا فرهاد. بعله، معلومه که دو تا داداشِ گل دارم...
مرسی که سر میزنی برادر خوبم... نمیدونم شاید راس میگی. توی این هفت سالی که از خانواده‌ام جدا شدم (4 سال دانشگاه و 3 سال هم ازدواج)، اینقدر غمگین نشده بودم... اما الان آبجیت توپه توپه....

آبجی سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 http://http://noghtekhan.blogfa.com/

ای جانم در یه حدی حسایه بدی هم نیست اینکه بههر چیزی دقت می کنی و قدره همشونو می دونی صدایه خش دار بابا و مهربونی مامان
نگاه کردن به داداش اریا
اینا یه مقداریشم عالیه و عالی
و به خاطر عمیق بودن نگاهت به زندگیه....

اروم باش
پیش می اد از این حالتا واسه همه عزیزه دلم
ولی اینکه داری اخر هفته می ری سفر خیلی عالیه عالی عالی
اونجا صدر درصد همه جی عالی ترم می شه .
بوس

خیلی دوستت دارم آبجی :(

سهره سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:07

سلام عزیزم وایی قربونت شم ما خانوما گاهی این حالت رو داریم منم مثه شما گاهی گریم میگیره قبلا برام خیلی مهم بود رفتار دیگران اما سعی کردم بیخیال شم حتی موردی ک جدیدا اذیتم میکنه و نمیدونم چ مرگشه هفته ی پیش کلی گریه کردم اما تصمیم گرفتم با رفتار صحیح ازارش بدم نه اینکه ازار ببینم..بهرحال رفتارهای ناشایست باید جواب داده شه اما با فکر..خوشگلم تمام احساستو درمورد اطرافیانت میفهمم و یعنی اینکه چ دل قشنگ و پر مهری داری خدا بابا و مامان و همسرو همه ی عزیزات رو حفظ کنه..تا در کنارشون شاد باشی و دلشونو شاد کنی میدونم قدردان هستی اما مثل ی خواهر خواهش میکنم ک قدر بابا و مامان رو داشته باشی همسر ک جای خود ...تا میتونی سر بزن جویای حالشون شو..فدای مهربونیات..در مورد اون قضیه ک تعریف کردم اصلا دلم برا بهم ریختن زندگی کسی شاد نمیشه اما بقول شما همه ی ما باید مواظب رفتارمون توو زندگی باشیم ک طبیعت همه چی رو نشون ادم میده حتی جواب رفتارامونو..بخند و شاد باش و رفتی مامانو از طرف من ببوسشون..ایشالله ک سفر خوشی داشته باشی و سلامت برگردی سر زندگیت. .بیادت هستم

مرسی سهره‌ی نازنینم... مرسی مهربونم. نبینم چشمای گریونت رو قربونت برم... نبینم... خیلی تصمیم خوبی گرفتی، آفرین به اراده‌ات.
چشم، رو چشمم، قدرشونو میدونم. خیلی دوست دارم تند تند بهشون سر بزنم. خیلی دوست دارم. اما وقتی از اونجا میام، داغون میشم. وابستگیم خیلی زیاده. میخوام کمترش کنم. پدر ومادر همیشه پیش آدم نیستن و من میترسم از آینده‌ای که بخوام با این وابستگی وحشتناکم طی کنم. خدا بهشون عمر بده و سلامتی. خدا خودش میدونه که طاقت ندارم......
بله سهره جان، طبیعت بزرگترین چوب خداست.... خیلی باید حواسمون رو جمع کنیم...
شما هم مبینای نازنینم رو ببوس از جانب من و بهش بگو خییییییییییییلی دوسش دارم، یه دنیا....
ممنون از دعای خیرت... خواهر گلمی....

Farhad سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:22

In abji layla aslanam dus dashtan nadare!Chera dusesh dary?!Bi marefat shode!
Tahvil nemegire javab nazar ham nemide!Bahash ghar konim!

نه لیلا خیلی دوست داشتنیه. درکش کنیم،خیلی سرش شلوغه، اگر جواب نظرات رو هم نمیده، خوب به خاطر اینه که هرکسی یه راه و روشی رو برای وبلاگ نویسی داره، یکی مثل من جواب نظرات رو میده. یکی هم به خاطر مشغله‌ی کاری نمیتونه جواب بده...
لیلا خواهر عزیز منه.. خییییییلی عزیز..

پــریـا سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:22 http://missparia2.blogfa.com

جیگرتو
قربونت برم به تنهایی
فدای دل صبورت
منم همه ی سعی مو میکنم که کسی رو نرنجونم و اگر هم این اتفاق بیفته بخدا ناخواسته است و عمدی نیست . چه بسا تا الان از خیلی ها سر همین محبت شاید بعضی وقتا بیجا ، ضربه خوردم اما این توی خونمه ..
میدونم تو انقدر ماهی و بزرگ که جز خوبی از تو انتظار دیگه ای نیست بانوی شیرین
منم میدوستمت ، می بغلمت ، میبوسمت هوووووووووووووووواااااااررررررررتاااااااااااااا

فذات شم الهی. ببخش دیر جواب دادم. سرم یهو شلوغ شد و رفتیم بیرون و ساعت 9 شب برگشتیم...
میدونم گلم، از قلب پاک و مهربونت خبر دارم. به قول خودت همین قلب پاک خیلی از مواقع خیلی کار دست آدم میده، و به هیچ وجه هم قابل حذف از ذات انسان نیست.
دوستت دارم خواهری گلم....

پــریـا چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:44 http://missparia2.blogfa.com

سلام صبای خوش اخلاق و مهربون و خوب من
صبحت بخیر عزیزدلم
فدای مهربونیات ، عزیزم منم نقاشی میکنم ، سیاه قلم ، عاشق سیاه قلمم ،
خوش بگذره گلم
جدیدا خیلی به سرم زده برم کلاس یوگا ، باید برم شرایطش و بپرسم و .. وبعد از امتحانام به احتمال خیلی زیاد میرم .
میدوستمت ، میبوسمت یه دنیااااااااااااااااااااا

الانه میپرم، میجهم، بال در میارم میام پیشت ملوسک...

باران چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:16 http://bojd.blogfa.com

سلام بر صبا خانم
گاهی وقتا بدلایلی این قضیه پیش میاد زیاد نگران نباشید
سفر و فکر نکردن به مشکلات روزمره این مملکت شاید کمکی در این راه باشه
مسافرت با مستر آریا خوش بگذره و به سلامتی بر گردید

سلام محمد عزیز.
خیلی بهتر شدم البته، اما گاهی اوقات شبا اینجور میشم و یه حسی میخواد خفه‌ام کنه. اما خیلی بهتر شدم.
مرسی.. برای شما هم ساعات خوشی رو به همراه خانواده‌ِ گرامی آرزو دارم...

علیرضا چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:25 http://morghehava.blogfa.com

سلام صبا جان
خیلی گلی آبجی جان. مرسی از این همه لطف و مهربونیت.
مطمئن باش افسرده نیستی. برای چی باید افسرده بشی. تو شرایط افسرده بودن رو نداری.
برای هر انسانی هر از گاهی این حالات روحی و روانی پیش میاد. نسبت به همه چیز بی میل میشه. حتی به این فکر میکنه که برای چی زنده اس و آخرش که چی.
من یه بار تو دانشگاه یه دو سه روزی این حالت رو داشتم. یکی از دخترای هم رشته ای بهم گفت چیه. چی شده. گفتم هیچی همه چیز برام بی معنا شده. هم زندگی و هم درس و ... . گفت یعنی پول هم برات ارزشی نداره گفتم نه. گفت پس تو یه برگه بنویس که هر چی دارایی و ثروت داری به من میبخشی. گفتم تو هم وسط دعوا نرخ تعیین میکنیا.
گفت مگه نمیگی میل به هیچی نداری. پس بنویس که هرچی ثروت داری میبخشی به من. گفتم من که الان چیزی ندارم. گفت باشه در آینده پیدا میکنی.
منم نوشتم و بهش دادم. چند وقت پیشا بهم زنگ زد و گفت. هنوز اون برگه رو دارما. من الان چقدر ثروت دارم. گفتم هیچی. گفت فکر کردی میام تا قرون آخرشم میگیرم.
خلاصه زندگی اینه صبا جان. گاهی اوقات پیش میاد.
شاد باشی خواهرم خوبم.

سلام علیرضای عزیز. خوبین شما؟‌دلمون تنگ شده بود یه مدتی نبودین..
بله، خودم هم فکر میکنم توهمی بیشتر نبود... الان خیلی خیلی بهترم و سعی کردم از اون قالب در بیام.
این هم رشته ای شما عجب بلایی بوده، جالبه تا الان هم سراغ ثروتش رو میگیرههههههههه :))
مرسی علیرضا جان، خیلی خوشحال شدم که دوباره برگشتین. جدی میگم. همیشه جاری باشید و موفق....

بابای آرتاخان پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 http://artakhan.blogfa.com

سلام
باز خوبه . اگر هم افسرده باشید افسردگی مثبته اگر دچار افسردگی منفی می شدید خیلی بد بود و از همه بدتون می اومد .
شمال عالیه مخصوصا اگر خونه ی بابا و مامانتون باشه . . . خوش بگذره .

سلام بابای آرتا خان... ممنونم از لطف و مخبت شما. همینطوره که شما میگین :)
جای شما و خانوم و آرتا خان خالیییییییییییییی.. واقعاْ عالیه اینجا...

سیما پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:01 http://alamatetaajob.blogfa.com

صبا جون من کاملا حس میکنم چی میگی.خودم خیلی دچار این احوالات میشم..می دونی که.... البته مشکل من نگرانی شدید بابت آینده ی زندگیمه..ولی تو که الحمدلله مشکلی تو زندگیت نداری باید تمام تلاشت رو بکنی که دچار این حالتها نشی..چون حتی اگر یک ساعت رو هم به کامت تلخ کنه بعدا حسرت همون یک ساعت رو می خوری....یادمه همسر من وقتی پارسال می خواست واسم لپتاپ بخره حس خیلی خوبی داشتم...اما فقط چند روز واسم جذابیت داشت و بعد باز هم نگرانی بخاطر بدبختی هایی که میدونی...ولی تو که این مشکلات رو نداری...پس در پی لذت بردن از خریدت باش!

سلام سیمای نازنینم. خوبی؟
من برات از ته دل دعا میکنم گلم که این مشکلی که توی زندگیت افتاده زودتر حل بشه،خدانکنه بدبختی باشه عزیزم، شاید یه کم راه زندگیتونو گم کردین. بهت سر زدم اما اینجا سرعت پایینه سخته کامنت گذاشتن. حتماً تهران که رفتم میام پیشت با فراغ بال نظرمو میگم بهت...
مرسی ار تموم حرفات گلم. شادی رو دنیا دنیا برات آرزو میکنم...

فرفر پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:01

این دوره واسه همه هست اما تمام سعیتو کن که به خوبی بگذرونیش
مواظب خودت باش ... خوش بگذره بهتون (بوووووووووووووووووس)

سلام فرفررررررررررررر جونم. خوبی؟ آره راس میگی شاید برای خیلی ها پیش بیاد فعلاْ که این چند روه خبری نبود ازش...
مرسی جاتون خالی... بهت سر میزنم وقتی رفتم تهران.. بوووس بوووسی

چارکوه جمعه 18 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:10 http://charkoh.blogfa.com/

سلام سپیده خانوم. بله زندگی همینه. گاهی گریه گاهی خنده.
امیدوارم خدا غم های کوچکی بت بده تا قدر شادی ها و نعمت های بزرگت را بدونی

سلام آقای وزیرزاده‌ی عزیز... از تموم محبتای شما ممنونم که این حقیر رو از یاد نمیبرین و بهم سر میزنین. انشالله برای شما هم همینطور باشه....

شاعرشنیدنی ست شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:48 http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

سلام دوستم
اولین باره که میام وبلاگت ظاهرا اوضاع زیاد خوب نیست برات آراغمش آرزو دارم

سلام دوست عزیزم. ممونم از اینکه اومدید و ممنون از آرزوی قشنگتون.
این حالت یه دوره گذرا بوده که برطرف شده بزودی آپ میکنم که پست جدید و پر از انرژی بیاد اول...
پاینده باشید...

شیرین خانومی یکشنبه 20 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:16 http://havooo.blogfa.com


امیدوارم زودتر خوب بشی و زودتر برگردی .
این حالت برای خیلیا پیش میاد گرمای هوا هم بی تاثیر نیست .
مواظب خودت باش

سلام شیرین خانومی جونم. ممنونم از مهربونیت. ببخش دیر بهت سر میزنم اما امروز حتماْ میام...
الان من خوب خوبم. میبوسمت...

آمنتیس دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:55

سلام خوبی عزیزم ؛شمال بهت خوش بگذره به خانواده هم سلام برسون.صبا جون تو میدونی چطور میشه حدود7000میل و بدون این که بخونیش یجا پاک کرد وکار مارک تو ایمیل چیه؟راستی تو آزمون استخدامی آموزش و پرورش من وفاطی وسما وبقیه دوستام قبول شدیم برا مرحله بعدمون دعاکن.

سلااااااااااااااااااام عزیزم. تبرییییییییییک خانومی. سمیه هم قبول شد و من خیلی خیلی براتون خوشحالم... تو رو خدا از نتیجه‌ی نهایی بی خبرم نذارینا..
خوب در خصوص سوالت اگر درست متوجه شده باشم منظورت رو، میتونی اون ادرس رو توی ایمیلت در بخش serach جستجو کنی، بعد کلی از همون ایمیل خاص رو برات توی یه صفحه میاره، اونوقت کلشون رو انتخاب کن و پاک کن.
علامت مارک هم همونطور که از اسمش مشخصه، در واقع یه ایمیلی رو شاخص میکنه که باید دید منظور فردی که اونا رو مارک کرده چی بوده، میتونه این باشه که مثلاً این ایمیل رو بعداً دوباره بخونه، یا نخونده و مارکش کرده که بعداً بخونه، یا ایمیل حاوی اطلاعاتی هست که بعداً به دردش میخوره و یا...
برات دعا میکنم فدات شم.... سوالی داشتی هم، میتونی به گوشیم بزنگی و یا همین جا بپرسی.
سالار رو ببوس...

آبجی سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:20

لام عزیزه دلم
خوبی اجویی
اخ جون اجوم الان توپه توپخ دو روز بیشتر پیشه مامان بوده راست بگو چه حسی داشتی ؟
شب ساعته 2 شب شوشو اس داد که یکشنبه و دوشنبه تعطیله
همون موقع تو خواب و بیداری یهویی یه لبخند زدمو گفتم اخ جون اجوم بیشتر پیشه مامانش می مونه.....
هوم بدو بیا بگو ببینم خوش گذشت یا نه ...
من که همش خونه بودم
از خونه جم نخوردم

هنوزم ....
بیادیگه دلمنونتنگید
الان خسته ای حتما خوافیدی
از اون بوسایه تو خوابی

ای جانم که به فکرمی. میام پیشت حتماْ امروز. میبوسمت...

پریا سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:32 http://missparia2.blogfa.com

امروز بر میگردی ؟؟؟؟
ای جانم دلم برات تنگولیده در حد لالیگا

سلام پریا جونم. شرمنده‌ی روی ماهت شدما.. زودی میام پیشت...

میترا و میلاد سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:08 http://avay-e-khial.mihanblog.com

سلام صبا جان خوبی؟از اشنایی با خودت و وبلاگت خوشحالم.
همه ی ما خانوما اینجوری میشیم.اصلا هم بد نیست.خوبه که ادم بتونه اطرافیانشو خوب نگاه کنه.ببینه و بغض کنه. به نظر من قشنگه. قدر داشته هاتو بدون عزیزم.

سلام.. ممنونم من هم از آشنایی با شما خوشوقتم.
حسمو چقدر زیبا تفسیر کردی. واقعاْ ممنونم ازت.. قدرشونو میدونم. مرسی.
میام پیشتون..
مستدام باشید..

آبجی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:59

سلام خواهری کجایی دلمون تنگولیده عزیزی
الان خونه ای ولی خیلی خسته ای مگه نه مگه نه
می دوستمت بوس

عزیز دلمی...

پریا پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:00 http://missparia2.blogfa.com

سلام
بابا دلمون پوکید کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

قربون دلت بشه آبجیت.. شرمنده‌تم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد